پارت۱۵
اما هیچکی توجهی بهش نمیکرد... توپو سمت کوک پرت کردم که با دستش تو هوا گرفتش و پوزخند زد
_منو دست کم گرفتی خانوم لی؟
+فعلا که شما بیشتر توپ خوردی
یکم عقب رفت و دویید سمتم و با توپ محکم زد تو صورتم... از درد چشمام سیاهی رفت و بی جون نشستم زمین...
دستامو روی چشم راستم گذاشتم... حس میکردم بدنم خالیه کلا.. از شدت درد نمیتونستم چشمامو باز کنم... یهو گرمای دست کوک رو روی صورتم حس کردم...
_رائل چشماتو باز کن...
یه لحظه اروم لای چشممو باز کردم.. صورتش قشنگ جلوی صورتم بود.. چشماش نگران بنظر میرسید
+خوبی؟
باشنیدن این کلمه اشکام سرازیر شد.. باصدای بلند زدم زیرگریه...
+م... مگه به دشمنت میزنی؟ کورشدم.. بازی بلد نیستی خب بازی نکن.. همه جام درد می.... یهو دستاشو پیچید دور شونه م... سرم زیر گردنش بود.. بوی عطرش حواسمو برد... باصدای ارومی گفت :
_ببخشید.. نمیدونستم میخوره به صورتت...
بدون هیچ حرکتی مونده بودم تو بغلش
هیچ حرکتی نمیتونستم بکنم... چندثانیه بعد ازم جدا شد و بدون اینکه بهم نگاهی بندازه رفت داخل.. هنوز توی شوک بودم.. واقعا کوک بود؟
#صدای_تو
_منو دست کم گرفتی خانوم لی؟
+فعلا که شما بیشتر توپ خوردی
یکم عقب رفت و دویید سمتم و با توپ محکم زد تو صورتم... از درد چشمام سیاهی رفت و بی جون نشستم زمین...
دستامو روی چشم راستم گذاشتم... حس میکردم بدنم خالیه کلا.. از شدت درد نمیتونستم چشمامو باز کنم... یهو گرمای دست کوک رو روی صورتم حس کردم...
_رائل چشماتو باز کن...
یه لحظه اروم لای چشممو باز کردم.. صورتش قشنگ جلوی صورتم بود.. چشماش نگران بنظر میرسید
+خوبی؟
باشنیدن این کلمه اشکام سرازیر شد.. باصدای بلند زدم زیرگریه...
+م... مگه به دشمنت میزنی؟ کورشدم.. بازی بلد نیستی خب بازی نکن.. همه جام درد می.... یهو دستاشو پیچید دور شونه م... سرم زیر گردنش بود.. بوی عطرش حواسمو برد... باصدای ارومی گفت :
_ببخشید.. نمیدونستم میخوره به صورتت...
بدون هیچ حرکتی مونده بودم تو بغلش
هیچ حرکتی نمیتونستم بکنم... چندثانیه بعد ازم جدا شد و بدون اینکه بهم نگاهی بندازه رفت داخل.. هنوز توی شوک بودم.. واقعا کوک بود؟
#صدای_تو
۶.۶k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.