پارت 2۷ ازدواج اجباری
پارت 2۷ ازدواج اجباری
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم دیدم شوگا کنارم خوابیده اول توی خوابو بیداری بودم بعد به خودم امدم
ولی شوگا بهمفت دوستم نداره
× بیدار شدی
_ تو اینجا چیکار میکنی
× نمیتونم کنار زنم بخوابم
_ مگه دوستم داری که کنارم بخوابی
× بیا کلا بحث دیشبو کنار بزاریم اوکی
_ شوگا من اصلا حالم خوب نیست .گریه.
× گریه نکن
& چی شده
× نمیدونم یهو گریه کرد
_ داداشی .گریه.
& جانم
_ حالم بده .گریه.
& چی شده
_ نمیتونم نفس بکشم .گریه.
& ا/ت خوبی
× ا/ت عزیزم
_ میشه برین بیرون .گریه.
& نه نمیشه تنها بزارمت
_ لطفاً
× بزار یکم تنها باشه
& اوکی
ویو ا/ت
اصلا این زندگی داشت خستم میکرد
همه ی خاطراتم توی مغزم حک شده بود نمیتونستم از ذهنم بیرونش کنم نمیتونم خودمو کنترل کنم من نباید مثل قبل بشم نه نه
ادمینتون: بچه ها ا/ت قبلاً مشاور داشت و انقدر مشکل ذهنی داشت میخواستن ببرنش تیمارستان و داداشش نزاشت
مشکل ا/ت این بود که همه ی خاطراتش جلوی چشمام میومد و انقدر سرد و بیروح بود و با هیچ کن حرف نمیزد
& شوگا
× بله
& من یه چیزی رو بهت نگفتم
× چیرو
& ا/ت قبلاً انقدر حالش خراب بود مشاور گفت باید بره تیمارستان
× چی داری میگی
& بخدا
× اوف یعنی انقدر فشار روش بود
& بدتر
× وایییییییییی خداااااااااا
شرط پارت بعد
۳۰ :« لایک ❤️
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم دیدم شوگا کنارم خوابیده اول توی خوابو بیداری بودم بعد به خودم امدم
ولی شوگا بهمفت دوستم نداره
× بیدار شدی
_ تو اینجا چیکار میکنی
× نمیتونم کنار زنم بخوابم
_ مگه دوستم داری که کنارم بخوابی
× بیا کلا بحث دیشبو کنار بزاریم اوکی
_ شوگا من اصلا حالم خوب نیست .گریه.
× گریه نکن
& چی شده
× نمیدونم یهو گریه کرد
_ داداشی .گریه.
& جانم
_ حالم بده .گریه.
& چی شده
_ نمیتونم نفس بکشم .گریه.
& ا/ت خوبی
× ا/ت عزیزم
_ میشه برین بیرون .گریه.
& نه نمیشه تنها بزارمت
_ لطفاً
× بزار یکم تنها باشه
& اوکی
ویو ا/ت
اصلا این زندگی داشت خستم میکرد
همه ی خاطراتم توی مغزم حک شده بود نمیتونستم از ذهنم بیرونش کنم نمیتونم خودمو کنترل کنم من نباید مثل قبل بشم نه نه
ادمینتون: بچه ها ا/ت قبلاً مشاور داشت و انقدر مشکل ذهنی داشت میخواستن ببرنش تیمارستان و داداشش نزاشت
مشکل ا/ت این بود که همه ی خاطراتش جلوی چشمام میومد و انقدر سرد و بیروح بود و با هیچ کن حرف نمیزد
& شوگا
× بله
& من یه چیزی رو بهت نگفتم
× چیرو
& ا/ت قبلاً انقدر حالش خراب بود مشاور گفت باید بره تیمارستان
× چی داری میگی
& بخدا
× اوف یعنی انقدر فشار روش بود
& بدتر
× وایییییییییی خداااااااااا
شرط پارت بعد
۳۰ :« لایک ❤️
۱۶.۹k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.