فیک «دختر کوچولوی من» part 1
“My little girl”
ات ویو
طبق معمول صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم صورتمو شستم و از خوابگاه زدم بیرون هر روز خداروشکر میکنم که پدر و مادرم قبل مرگشون وضع مالی تقریبا نرمالی داشتن پولدار نبودن اما همینم برای من کافیه من همیشه مجبورم صبح زود قبل مدرسه سر یه کار پاره وقت برم و همینطور بعد مدرسه که بتونم پول خوابگاه و مدرسه ی سال بعدمو جمع کنم من از کاره پاره وقتم متنفرم اما مجبورم ادامه بدم چون به پول نیاز دارم و هیچ جای دیگه ام منو قبول نمیکنن چون من فقط ۱۵ سالمه خیلی تنهام ولی درست میشه بلاخره زندگی منم قشنگ میشه با اینکه خیلی نا امیدم و از ته دلم شکستم مجبورم بخاطر پدر و مادرم ادامه بدم اونا قبل مرگشون همیشه بهم میگفتن که دوست دارن من رو پای خودم وایسم و مستقل باشم…
ات: سلام اقای لی(صاحب کارش) من اومدم
اقای لی : به موقع اومدی لباستو بپوش و برو سر کارت
ات: چشم
ذهن ات: تو مدرسه همه مسخرم میکنن چون تو زمستونم من هیچ لباسی غیر یونیفرمم ندارم که بپوشم همه کاپشن های گرون قیمت میپوشن ولی من فقط میتونم لباسای قبلی مامانمو بپوشم ازین وضعیت ناراضی نیستم ولی کاش همه انسان های خوبی بودن
ته ویو
از شانس بدم عمارتم دقیقا بغل یه مدرسس چقدر بد که هر روز باید صدای بچه هارو تحمل کنم من اکثر وقتا از شب تا صبح بیدارم یه دختر بچه ای هست که همیشه دقیقا سر ساعت ۵ صبح از جلوی مدرسه رد میشه اخه این دختر بچه تو این سرما تو این تاریکی کجا میره دلم به حالش نمیسوزه ولی برام سواله
ته جون (اسم دستیار ته): اقای تهیونگ وقت نداریم همین الان باید بریم
ته: به این زودی ؟
ته جون: متاسفانه مشکلی پیش اومده و مجبوریم از ساعت اصلی یکم زودتر بریم
ته: خیلی خب ماشینو اماده کن
ته ویو
قرار بود ساعت ۷ صبح به بندر ججو برم و یه سری جنس رو تحویل بگیرم ولی مثل اینکه تایمش جلو افتاده کت و شلوار مشکیمو پوشیدم با کالج های دیور ادکلن تلخی زدم و رفتم پایین
ته: دستکش
ته جون: بفرمایید قربان
ته: اون وکیل رو قانعش کردی ؟
ته جون : کدوم قربان؟
ته: همون که پایه یک دادگستری بود
ته جون: نه قربان پیشنهاد بزرگی بهش دادم اما قبول نکرد
ته: مگه نگفتم هرجور شده راضیش کن بهش نیاز داریم وگرنه تو دردسر میوفتیم (با داد)امروز هرجور شده میری راضیش میکنی
ته جون: بله چشم معذرت میخوام
یک ساعت بعد
ته: عوضی این چیه؟منو دست انداختی؟
اقای جانگ: همونیه که خواستی
ته: عوضی اخه مگه من کوکا*ئین خواستم این چیه ورداشتی اوردی
اینم فیک جدید بسم الله رو گفتیم رو شروع کردیم تو کامنتا بنویسید خوشتون اومد یا نه؟🧚🏻
ات ویو
طبق معمول صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم صورتمو شستم و از خوابگاه زدم بیرون هر روز خداروشکر میکنم که پدر و مادرم قبل مرگشون وضع مالی تقریبا نرمالی داشتن پولدار نبودن اما همینم برای من کافیه من همیشه مجبورم صبح زود قبل مدرسه سر یه کار پاره وقت برم و همینطور بعد مدرسه که بتونم پول خوابگاه و مدرسه ی سال بعدمو جمع کنم من از کاره پاره وقتم متنفرم اما مجبورم ادامه بدم چون به پول نیاز دارم و هیچ جای دیگه ام منو قبول نمیکنن چون من فقط ۱۵ سالمه خیلی تنهام ولی درست میشه بلاخره زندگی منم قشنگ میشه با اینکه خیلی نا امیدم و از ته دلم شکستم مجبورم بخاطر پدر و مادرم ادامه بدم اونا قبل مرگشون همیشه بهم میگفتن که دوست دارن من رو پای خودم وایسم و مستقل باشم…
ات: سلام اقای لی(صاحب کارش) من اومدم
اقای لی : به موقع اومدی لباستو بپوش و برو سر کارت
ات: چشم
ذهن ات: تو مدرسه همه مسخرم میکنن چون تو زمستونم من هیچ لباسی غیر یونیفرمم ندارم که بپوشم همه کاپشن های گرون قیمت میپوشن ولی من فقط میتونم لباسای قبلی مامانمو بپوشم ازین وضعیت ناراضی نیستم ولی کاش همه انسان های خوبی بودن
ته ویو
از شانس بدم عمارتم دقیقا بغل یه مدرسس چقدر بد که هر روز باید صدای بچه هارو تحمل کنم من اکثر وقتا از شب تا صبح بیدارم یه دختر بچه ای هست که همیشه دقیقا سر ساعت ۵ صبح از جلوی مدرسه رد میشه اخه این دختر بچه تو این سرما تو این تاریکی کجا میره دلم به حالش نمیسوزه ولی برام سواله
ته جون (اسم دستیار ته): اقای تهیونگ وقت نداریم همین الان باید بریم
ته: به این زودی ؟
ته جون: متاسفانه مشکلی پیش اومده و مجبوریم از ساعت اصلی یکم زودتر بریم
ته: خیلی خب ماشینو اماده کن
ته ویو
قرار بود ساعت ۷ صبح به بندر ججو برم و یه سری جنس رو تحویل بگیرم ولی مثل اینکه تایمش جلو افتاده کت و شلوار مشکیمو پوشیدم با کالج های دیور ادکلن تلخی زدم و رفتم پایین
ته: دستکش
ته جون: بفرمایید قربان
ته: اون وکیل رو قانعش کردی ؟
ته جون : کدوم قربان؟
ته: همون که پایه یک دادگستری بود
ته جون: نه قربان پیشنهاد بزرگی بهش دادم اما قبول نکرد
ته: مگه نگفتم هرجور شده راضیش کن بهش نیاز داریم وگرنه تو دردسر میوفتیم (با داد)امروز هرجور شده میری راضیش میکنی
ته جون: بله چشم معذرت میخوام
یک ساعت بعد
ته: عوضی این چیه؟منو دست انداختی؟
اقای جانگ: همونیه که خواستی
ته: عوضی اخه مگه من کوکا*ئین خواستم این چیه ورداشتی اوردی
اینم فیک جدید بسم الله رو گفتیم رو شروع کردیم تو کامنتا بنویسید خوشتون اومد یا نه؟🧚🏻
۶۱.۱k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.