صبح پامیشی و به جای خالی تهیونگ نگاه میکنی
صبح پامیشی و به جای خالی تهیونگ نگاه میکنی
رفته بود پا میشی و بدون خوردن هیچ چیز میری سراغ اسنو
داشتیم لباس های خوشگل نگاه میکردین که یه چندتا انتخاب میکنی و می پوشی بعد اینکه وسایل رو میگیرین برمیگردی خونه طول روز کم حرف بودی و دلیلشو نمیدونستی
تهیونگ رو بغل میکنی و بوسه ی وحشی به لبش میزنی
اونم با لیس زدن لبات جواب بوسه هاتو میده
ته: خیلی میخوام باهات سکس کنم ولی بچه میمیره
هانا: میدونم ...
پاهاتو رود کمرش حلقه کردی و گردنشو مکیدی
ته: عشقم قصد ندارم روز عروسیمون یقه اسکی بپوشما!
از گردنش جدا شدی و خنده ی خجلی زدی ... ههههه
...
...
۳ روز بعد
روز عروسی رسید و یه لباس سیاه پوشیده بودی بارها تو بالا دادی و با افتخار دست ته رو گرفتی همه بهتون تبریک میگفتن .. .
وقت رقص رسیده بود...
رفتین وسط و میرقصیدین با چشمای عاشق نگات میکرد
یه بوسه روی لباش گذاشتی
و با مالیدن لباش رو لبات جوابتو داد
ته: حالا دیگه مال من شدی...
رفتی رو مبل مخصوص نشستی
کوک: ملکه افتخار میدید با من هم برقصید؟
دست کوکی رو گرفتی
هانا:البته
کوکی :بریم حیاط !
هانا:باشه!
دستاشو گذاشت دور کمرت و تو هم گردنشو گرفتی
ته با حسودی نگات کرد و اومد
ته:اینجا چه خبره؟!
هانا: فقط میرقصیم
ته:باشه
داشتین تو بغل هم میرقصیدین که کوک: یه بوسه از لپ بهم بدهکاری
هانا: امکان نداره به تهیونگ خیانت کنم
کوک: فقط یه بوس رو لپ توروخداااااااااا
هانا: باشه اونم چون ازم کوچکتری با چشم بچه بهت نگاه میکنم
لپشو که بوسیدی کوک سرشو چرخوند و لبات رو لباش نشست زود از خودت جداش کردی و رفتی تو کاخ
......
وقت رفتن شد
سوار لیموزین سیاه شدین و رفتین...
رسیدین خونه ...
رو تخت ولو شدی که تهیونگ وحشیانه بهت حمله کرد
ته: وقتشه مبادله خون کنیم
هانا: اون چیه؟
دندون تیز تهیونگ رو رونت حس کردی
و یه درد شدید که تبدیل شد به لذت بعد کمی خوردن
ازت فاصله گرفت بهش حمله کردی و دندوناتو فرو کردی تو سینش و مکیدی
ته: اههههه هههه...
و به موهات چنگ انداخت
خوشبخت بودین خیلی خوشبخت
.....
ادامه پست بعدی که اخرین پارته و احتمالا شب بزارم 😘💜
نظر فراموش نشه 😘💖🙈
رفته بود پا میشی و بدون خوردن هیچ چیز میری سراغ اسنو
داشتیم لباس های خوشگل نگاه میکردین که یه چندتا انتخاب میکنی و می پوشی بعد اینکه وسایل رو میگیرین برمیگردی خونه طول روز کم حرف بودی و دلیلشو نمیدونستی
تهیونگ رو بغل میکنی و بوسه ی وحشی به لبش میزنی
اونم با لیس زدن لبات جواب بوسه هاتو میده
ته: خیلی میخوام باهات سکس کنم ولی بچه میمیره
هانا: میدونم ...
پاهاتو رود کمرش حلقه کردی و گردنشو مکیدی
ته: عشقم قصد ندارم روز عروسیمون یقه اسکی بپوشما!
از گردنش جدا شدی و خنده ی خجلی زدی ... ههههه
...
...
۳ روز بعد
روز عروسی رسید و یه لباس سیاه پوشیده بودی بارها تو بالا دادی و با افتخار دست ته رو گرفتی همه بهتون تبریک میگفتن .. .
وقت رقص رسیده بود...
رفتین وسط و میرقصیدین با چشمای عاشق نگات میکرد
یه بوسه روی لباش گذاشتی
و با مالیدن لباش رو لبات جوابتو داد
ته: حالا دیگه مال من شدی...
رفتی رو مبل مخصوص نشستی
کوک: ملکه افتخار میدید با من هم برقصید؟
دست کوکی رو گرفتی
هانا:البته
کوکی :بریم حیاط !
هانا:باشه!
دستاشو گذاشت دور کمرت و تو هم گردنشو گرفتی
ته با حسودی نگات کرد و اومد
ته:اینجا چه خبره؟!
هانا: فقط میرقصیم
ته:باشه
داشتین تو بغل هم میرقصیدین که کوک: یه بوسه از لپ بهم بدهکاری
هانا: امکان نداره به تهیونگ خیانت کنم
کوک: فقط یه بوس رو لپ توروخداااااااااا
هانا: باشه اونم چون ازم کوچکتری با چشم بچه بهت نگاه میکنم
لپشو که بوسیدی کوک سرشو چرخوند و لبات رو لباش نشست زود از خودت جداش کردی و رفتی تو کاخ
......
وقت رفتن شد
سوار لیموزین سیاه شدین و رفتین...
رسیدین خونه ...
رو تخت ولو شدی که تهیونگ وحشیانه بهت حمله کرد
ته: وقتشه مبادله خون کنیم
هانا: اون چیه؟
دندون تیز تهیونگ رو رونت حس کردی
و یه درد شدید که تبدیل شد به لذت بعد کمی خوردن
ازت فاصله گرفت بهش حمله کردی و دندوناتو فرو کردی تو سینش و مکیدی
ته: اههههه هههه...
و به موهات چنگ انداخت
خوشبخت بودین خیلی خوشبخت
.....
ادامه پست بعدی که اخرین پارته و احتمالا شب بزارم 😘💜
نظر فراموش نشه 😘💖🙈
۶۰.۶k
۰۳ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.