زنه بابای یه پسر همسن خودم شدم(5)part
کاتلین ویو
گونمو نوازش میکرد مومورم میشد دوست داشتم بزنم تو صورتش ولی دستم ازش کوتاه بود
=میتونی بری عزیزم
تعظیمی کردم و بدون معطلی خارج شدم
دوست داشتم یه نگاهی به حیاط بندازم
نگاهی به حیاط باغ عمارت کردم
مسیری رو طی کردم از بین گل ها راهی بود که انتهاش به یه تاب میخورد
باذوق راه باقی مونده رو دویدم
و خودمو روی تاب انداختم
و برای خودم شعر بچگیامو میخوندم
جیمین ویو
از در ورودی داخل شدم با شنیدن ۰صدای دخترانه کنجکاو به سمت صدا حرکت کردم
به تاب رسیدم میدیدم که کاتلین با یه لحن کیوت شعری بچگونه میخونه
پدرم چطور دلش اومد با یه بچه اینکارو بکنه
مگه چقدر سن داره
گلومو صاف کردم تا متوجه حضورم بشه
کاتلین ویو
با شنیدن صدایی سریع از جام بلند شدم
_س..سلام
+سلام اینجا چیکار میکنی؟
_ب..بخشید اومدم یکم هوا بخورم
سری تکون داد و رفت
چقدر این آدم عجیبه
میخواستم دوباره روی تاب بشینم که با صداش متوقف شدم
+پدرم بهت دست زد؟
سرم رو با خجالت انداختم پایین
+با توعم
_عااا خ..خیر
+خوبه...
رفت
یکم که گذشت رفتم داخل
=عزیزم کجا بودی؟
_رفتم یکم هوا بخورم
=خوبه باید امروز بریم آلمان
_آلمان؟
=اوهوم
شب بود متوجه جای خالی توی جیبم شدم
گوشیم رو توی حیاط جا گذاشته بودم
رفت داخل حیاط
سرد بود
گوشیمو پیدا کردم نگاهم به سمت استخر رفت
با شیطتنت رو لبه اش واستادم و شروع کردم راه رفتن که با لیز خوردم پام افتادم داخلش
انقدر سردم بود که داشتم میلرزیدم
.....
تمام
یه خبر خوش
خیلی وقت بود این فیک رو نزاشتم بخاطر همین میخوام همین الان پارت بعدو بزارم
گود بای
#جونگ_کوک #تهیونگ #جیمین #جی_هوپ #یونگی #شوگا #جین #سوکجین #نامجون #رپ_مانستر #بی_تی_اس #جنی #لیسا #رزی #جیسو #بلک_پینک #فیک #رمان #اسمات #تک_پارتی
گونمو نوازش میکرد مومورم میشد دوست داشتم بزنم تو صورتش ولی دستم ازش کوتاه بود
=میتونی بری عزیزم
تعظیمی کردم و بدون معطلی خارج شدم
دوست داشتم یه نگاهی به حیاط بندازم
نگاهی به حیاط باغ عمارت کردم
مسیری رو طی کردم از بین گل ها راهی بود که انتهاش به یه تاب میخورد
باذوق راه باقی مونده رو دویدم
و خودمو روی تاب انداختم
و برای خودم شعر بچگیامو میخوندم
جیمین ویو
از در ورودی داخل شدم با شنیدن ۰صدای دخترانه کنجکاو به سمت صدا حرکت کردم
به تاب رسیدم میدیدم که کاتلین با یه لحن کیوت شعری بچگونه میخونه
پدرم چطور دلش اومد با یه بچه اینکارو بکنه
مگه چقدر سن داره
گلومو صاف کردم تا متوجه حضورم بشه
کاتلین ویو
با شنیدن صدایی سریع از جام بلند شدم
_س..سلام
+سلام اینجا چیکار میکنی؟
_ب..بخشید اومدم یکم هوا بخورم
سری تکون داد و رفت
چقدر این آدم عجیبه
میخواستم دوباره روی تاب بشینم که با صداش متوقف شدم
+پدرم بهت دست زد؟
سرم رو با خجالت انداختم پایین
+با توعم
_عااا خ..خیر
+خوبه...
رفت
یکم که گذشت رفتم داخل
=عزیزم کجا بودی؟
_رفتم یکم هوا بخورم
=خوبه باید امروز بریم آلمان
_آلمان؟
=اوهوم
شب بود متوجه جای خالی توی جیبم شدم
گوشیم رو توی حیاط جا گذاشته بودم
رفت داخل حیاط
سرد بود
گوشیمو پیدا کردم نگاهم به سمت استخر رفت
با شیطتنت رو لبه اش واستادم و شروع کردم راه رفتن که با لیز خوردم پام افتادم داخلش
انقدر سردم بود که داشتم میلرزیدم
.....
تمام
یه خبر خوش
خیلی وقت بود این فیک رو نزاشتم بخاطر همین میخوام همین الان پارت بعدو بزارم
گود بای
#جونگ_کوک #تهیونگ #جیمین #جی_هوپ #یونگی #شوگا #جین #سوکجین #نامجون #رپ_مانستر #بی_تی_اس #جنی #لیسا #رزی #جیسو #بلک_پینک #فیک #رمان #اسمات #تک_پارتی
۳۴.۱k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.