فیک:مافیا جذاب من
فیک:مافیا جذاب من
رفتم درو باز کردم یهو دوتا پسر خوشتیپ وارد شدن
جیمین :سلام
نامجون: سلام
ات :سلام بفرمائید شما کی هستین
جیمین :شما تازه اومدین
ات :بله دوروز میشه
نامجون: ما دیروز اومدیم ندیدیمت
ات :خوب راستش اون پسره منو بر... که یهو کوک :اومد نزاشت بقیه حرفمو بزنم
کوک: سلام بچه ها خوب کار داشته اصلا چرا به این گیر دادین
جیمین: اوکی
کوک: بریم
بچه ها اره
ویو ات
دو پسر اومدن خیلی جذاب خفن بودن یکی کیوت یکی خفن پسرا رفتن اتاق کوک منم رفتم آشپزخانه که اجوما گفت
اجوما: دخترم قهوه هارو ببر اتاق کوک
ات: ولی.. باشه
رفتم قهوه هارو بردم اتاق کوک در نزدم رفتم داخل که کوک
گفت
کوک: بلد نیستی در بزنی
ات.....
ات :بفرما رو به جیمین
جیمین: خیلی ممنونم
کوک :وضیفه اش بود
ات :پسره گاو( اروم )
کوک :چیزی گفتی
ات :نه
ات: اینم برای شما رو به نامجون
نامجون :ممنونم
ات :خواهش
نوبت کوک بود که دسشو دراز کرد ولی من قهوه رو گذاشتمش رو میز که دسش همین جوری موند که جیمین و نامجون خندیدن
کوک: بی ادب اینقدر زدنت هنوزم ادب نشدی
نامجون :زدیش؟
کوک: ها!نه
ات :چی
جیمین :ات ترو این پسره گاو زده
ات :ها اره یعنی نه
نامجون: نترس بگو
ات:من از این بترسم
جیمین: اوکی حواسم بهت هست رو به کوک
نامجون: خوب دیگه ما بریم فعلا
کوک: نه خدا حافظ
جیمین: خدا حافظ ات
نامجون: خداحافظ ات
ات :خدا نگهدار
کوک: اینجا من برگ چغندرم
همه خندیدن
جیمین: خدا حافظ برگ چغندر (خنده)
کوک :خدا حافظ
ویو ات داشتم میرفتم از اتاق بیرون که یهو .....
رفتم درو باز کردم یهو دوتا پسر خوشتیپ وارد شدن
جیمین :سلام
نامجون: سلام
ات :سلام بفرمائید شما کی هستین
جیمین :شما تازه اومدین
ات :بله دوروز میشه
نامجون: ما دیروز اومدیم ندیدیمت
ات :خوب راستش اون پسره منو بر... که یهو کوک :اومد نزاشت بقیه حرفمو بزنم
کوک: سلام بچه ها خوب کار داشته اصلا چرا به این گیر دادین
جیمین: اوکی
کوک: بریم
بچه ها اره
ویو ات
دو پسر اومدن خیلی جذاب خفن بودن یکی کیوت یکی خفن پسرا رفتن اتاق کوک منم رفتم آشپزخانه که اجوما گفت
اجوما: دخترم قهوه هارو ببر اتاق کوک
ات: ولی.. باشه
رفتم قهوه هارو بردم اتاق کوک در نزدم رفتم داخل که کوک
گفت
کوک: بلد نیستی در بزنی
ات.....
ات :بفرما رو به جیمین
جیمین: خیلی ممنونم
کوک :وضیفه اش بود
ات :پسره گاو( اروم )
کوک :چیزی گفتی
ات :نه
ات: اینم برای شما رو به نامجون
نامجون :ممنونم
ات :خواهش
نوبت کوک بود که دسشو دراز کرد ولی من قهوه رو گذاشتمش رو میز که دسش همین جوری موند که جیمین و نامجون خندیدن
کوک: بی ادب اینقدر زدنت هنوزم ادب نشدی
نامجون :زدیش؟
کوک: ها!نه
ات :چی
جیمین :ات ترو این پسره گاو زده
ات :ها اره یعنی نه
نامجون: نترس بگو
ات:من از این بترسم
جیمین: اوکی حواسم بهت هست رو به کوک
نامجون: خوب دیگه ما بریم فعلا
کوک: نه خدا حافظ
جیمین: خدا حافظ ات
نامجون: خداحافظ ات
ات :خدا نگهدار
کوک: اینجا من برگ چغندرم
همه خندیدن
جیمین: خدا حافظ برگ چغندر (خنده)
کوک :خدا حافظ
ویو ات داشتم میرفتم از اتاق بیرون که یهو .....
۷.۳k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.