Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۵۶
(شیرین)
هرچی زنگ میزدیم به سعید ملیحه گوشیشون خاموش بود نگرانشون شده بودم
کریم:شیرین حاظر شو بریم تیمارستان نگرانم
شیرین:باشه
تا امدم برم تو اتاقم
کیوان:واییی(باداد)
شیرین:چیشده؟
کیوان:ملیحه سعید رو گروگان گرفتن فیلمشون برام فرستادن
رفتم گوشی دست کیوان گرفتم ک دیدم بله الکس اونارو گروگان گرفته
میکائل:گفتم این فکرتون بده باید خودم میرفتم وایییی
کریم:دیگ واقعا داره این لاشی زیاد روی میکنه(باداد)
شیرین:وایی اگه بلایی سرشون بیاد ما بدبدختیم
میکائل:اروم باش شیرین
سرم گیج رفت ک مامانم برام اب اورد
سمیه:بیبینید اون الکس چی میخواد بهش بدین
زنعمو:راست میگه الان اقاجون اگه اونا کاری کنن با ملیحه چیکار کنیم حالا اون سعید پسره ولی ملیحه ک دختره
کریم:یک دقیقه سکوت کنید بیبینم
گوشی کیوان زنگ خورد ک ورداشت زد روی بلندگو ک میکائل صدای الکس شنید گوشی رو از کیوان گرفت
میکائل:بی ناموس اگه یک خش روشون بیوفته روزگارتو سیاه میکنم (باداد)
الکس:میکائل چرا اینقدر تو خشنی بیا با صحبت حلش کنیم
میکائل:میخوام بیبینمت
الکس:ساعت ۲ شب همون روستایی ک هستی یک لوکیشن میدم بیا اون دختره خوشگله رو شیرین هم بیار
میکائل:خفه
تا اینو گفت قطع کرد
(میکائل)
باید ملیحه و سعید نجات میدادم اونا نباید بخاطر من بلایی سرشون میومد من باید با استفاده از نقطه ضعیف هایی الکس اونو نابود میکردم
(سعید)
چشامو باز کردم ک تو یک اتاق بودیم ک تاریک بود تو بغلم ملیحه بود بدنش سرد بود(دست هاشون نبستن)
سعید:ملیحه خانوم پاشو پاشو حالت خوبه؟
ملیحه:تشنمه(اروم)
سعید:تشنته؟
بلند شدم ک به در اون اتاق زدم که یک مرده امده
مرد:ها؟سرصدا میکنی؟
سعید:تشنمونه یکم اب میدین؟
مرد:بیا(انگشت شصتشو نشون میده)
سعید:بی ادب
Part۵۶
(شیرین)
هرچی زنگ میزدیم به سعید ملیحه گوشیشون خاموش بود نگرانشون شده بودم
کریم:شیرین حاظر شو بریم تیمارستان نگرانم
شیرین:باشه
تا امدم برم تو اتاقم
کیوان:واییی(باداد)
شیرین:چیشده؟
کیوان:ملیحه سعید رو گروگان گرفتن فیلمشون برام فرستادن
رفتم گوشی دست کیوان گرفتم ک دیدم بله الکس اونارو گروگان گرفته
میکائل:گفتم این فکرتون بده باید خودم میرفتم وایییی
کریم:دیگ واقعا داره این لاشی زیاد روی میکنه(باداد)
شیرین:وایی اگه بلایی سرشون بیاد ما بدبدختیم
میکائل:اروم باش شیرین
سرم گیج رفت ک مامانم برام اب اورد
سمیه:بیبینید اون الکس چی میخواد بهش بدین
زنعمو:راست میگه الان اقاجون اگه اونا کاری کنن با ملیحه چیکار کنیم حالا اون سعید پسره ولی ملیحه ک دختره
کریم:یک دقیقه سکوت کنید بیبینم
گوشی کیوان زنگ خورد ک ورداشت زد روی بلندگو ک میکائل صدای الکس شنید گوشی رو از کیوان گرفت
میکائل:بی ناموس اگه یک خش روشون بیوفته روزگارتو سیاه میکنم (باداد)
الکس:میکائل چرا اینقدر تو خشنی بیا با صحبت حلش کنیم
میکائل:میخوام بیبینمت
الکس:ساعت ۲ شب همون روستایی ک هستی یک لوکیشن میدم بیا اون دختره خوشگله رو شیرین هم بیار
میکائل:خفه
تا اینو گفت قطع کرد
(میکائل)
باید ملیحه و سعید نجات میدادم اونا نباید بخاطر من بلایی سرشون میومد من باید با استفاده از نقطه ضعیف هایی الکس اونو نابود میکردم
(سعید)
چشامو باز کردم ک تو یک اتاق بودیم ک تاریک بود تو بغلم ملیحه بود بدنش سرد بود(دست هاشون نبستن)
سعید:ملیحه خانوم پاشو پاشو حالت خوبه؟
ملیحه:تشنمه(اروم)
سعید:تشنته؟
بلند شدم ک به در اون اتاق زدم که یک مرده امده
مرد:ها؟سرصدا میکنی؟
سعید:تشنمونه یکم اب میدین؟
مرد:بیا(انگشت شصتشو نشون میده)
سعید:بی ادب
۱۱.۲k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.