پارت دوازدهم.
پارت دوازدهم.
جیمین: با حالت مستی که داشتم لب زدم: نهههههه، من مست نیستمممم... اوخخخ... ا اقا د دوباره لطفا
جونگ کوک: نههه، اینقد زیاده روی نکن....
جیمین: چرااااا، چرا مست نکنم...... هق هق هق هق هق، بزار..... می میخوام میخوام دیوونه بشم............. میخوام اونقدررررر مست کنم که زنده نمونم
~ا این این چش شده؟.... ج جیمین، اتفاقی افتاده؟.... چ چرا، گریه میکنه....
جیمین: هرچی بطری اورده بودن نوشیدم..... حالم دست خودم نبود..... از بس نوشیده بودم هیچ چیز دیگه ای نفهمیدم.....
~واییییی، ج ج جونگ کوک، جونگ کووووک، بدبخت شدیممم.... جیمین جیمین بیهوش شده.....
جونگ کوک: کمکم کن سریع بزارمش تو ماشین، باید ببریمش بیمارستان.....
سوزی: الو مامان جانم، همه چی خوب پیش رفت
*من میدونستم همه چی خوب پیش میره، تو عالی هستی دخترم......
سوزی: وایییی، چقدررر خوابم میاد
*خب دخترم برو بخواب، حتما خیلی خسته ای
سوزی: نه مامان جانم، نمیتونم بخوابم. الان بیمارستان هستم، شیف هستم، باید بیدار باشم.....
*اوه واقعا چه بد......
سوزی: حالا اشکال نداره، فردا صبح میرم هتل استراحت میکنم، خب خدافظ مامان جانم.........
*خدافظ دختر قشنگم، مراقب خودت باش........
سوزی: اوخخخخخخ چقدر خستمهه....... رو یکی از صندلی های بیمارستان نشستم...... ی یدفعه چشمم به مریضی خورد که خیلی زود اوردنش، همراه بیمار چقدر برام اشنا بود.......... اوه، کره ای هستش فک کنم.........
سوزی: اوه خانوم پرستار، ببخشید اون مریضی که اوردن کره ای هستش؟
+بله درسته...
سوزی: چرا اوردنش؟
+زیادی مست کرده.......
سوزی: اها.... ممنون....
سوزی: کمی پرده رو کنار زدم تا نگاشون کنم........ چ چ چییییی..............
جیمین: با حالت مستی که داشتم لب زدم: نهههههه، من مست نیستمممم... اوخخخ... ا اقا د دوباره لطفا
جونگ کوک: نههه، اینقد زیاده روی نکن....
جیمین: چرااااا، چرا مست نکنم...... هق هق هق هق هق، بزار..... می میخوام میخوام دیوونه بشم............. میخوام اونقدررررر مست کنم که زنده نمونم
~ا این این چش شده؟.... ج جیمین، اتفاقی افتاده؟.... چ چرا، گریه میکنه....
جیمین: هرچی بطری اورده بودن نوشیدم..... حالم دست خودم نبود..... از بس نوشیده بودم هیچ چیز دیگه ای نفهمیدم.....
~واییییی، ج ج جونگ کوک، جونگ کووووک، بدبخت شدیممم.... جیمین جیمین بیهوش شده.....
جونگ کوک: کمکم کن سریع بزارمش تو ماشین، باید ببریمش بیمارستان.....
سوزی: الو مامان جانم، همه چی خوب پیش رفت
*من میدونستم همه چی خوب پیش میره، تو عالی هستی دخترم......
سوزی: وایییی، چقدررر خوابم میاد
*خب دخترم برو بخواب، حتما خیلی خسته ای
سوزی: نه مامان جانم، نمیتونم بخوابم. الان بیمارستان هستم، شیف هستم، باید بیدار باشم.....
*اوه واقعا چه بد......
سوزی: حالا اشکال نداره، فردا صبح میرم هتل استراحت میکنم، خب خدافظ مامان جانم.........
*خدافظ دختر قشنگم، مراقب خودت باش........
سوزی: اوخخخخخخ چقدر خستمهه....... رو یکی از صندلی های بیمارستان نشستم...... ی یدفعه چشمم به مریضی خورد که خیلی زود اوردنش، همراه بیمار چقدر برام اشنا بود.......... اوه، کره ای هستش فک کنم.........
سوزی: اوه خانوم پرستار، ببخشید اون مریضی که اوردن کره ای هستش؟
+بله درسته...
سوزی: چرا اوردنش؟
+زیادی مست کرده.......
سوزی: اها.... ممنون....
سوزی: کمی پرده رو کنار زدم تا نگاشون کنم........ چ چ چییییی..............
۴۵.۶k
۱۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.