p30
جین : بهتر شد، حالا دیگه انقدر حرف نمیزنی (پوزخند)
چشمام کم کم تار میدید که یدفعه در با شدت زیاد باز شد
تهیونگ: داری چه غلطی میکنییییی (داد)
جین: خب بالاخره اومدی؟(خنده) چجوری پیدامون کردی؟
تهیونگ: امروز دیگه قراره بری اون دنیا، اخرین خاستتو بگو
جین: اوه اوه یه لحظه صبر کن بزار حرف بزنم
تهیونگ: من حرفی با تو ندارم
داشتن حرف میزدن که دیدم یکی دستشو گذاشت رو دهنم و دستامو باز کرد کوک بود منو از پنجره برد بیرون
کوک: حالت خوبه
ات: ت... تقریبا
تهیونگ ویو *
دیدم جونگکوک اتو برد بیرون منم همونموقع اصلحمو در اوردم به جین شلیک کردم
جین: اخ... نمیذاری حرفم تمو...
قبل از اینکه حرفشو تموم کنه به سمت راست سینش شلیک کردم که بیهوش شد، از عمارتش اومدم بیرون و رفتم سمت ماشین
ات ویو *
تو ماشین نشسته بودیم که بابامم اومد
تهیونگ: حالت خوبه؟
ات: اره
رفتیم خونه.، کوک رفت یه چسب زخم اورد و زد رو گلوم که زخم شده بود شکمم بخواطر اون نمیدونم چی چی سیاه شده بود، جونگکوک میخواست بهش پماد بزنه که جونگ سوک از دستش برداشت
جونگ سوک: خودم میزنم
کوک: چرا اینجوری میکنی
جونگ سوک: به شکم خواهر من دست نزن
کوک:(خنده) باشه ولی من دوست پسرشما
جونگ سوک: هرچی
ات:(خنده)
خیلی خسته بودم چیزی نخوردمو رفتم یراست رو تختم خوابیدم
این پارت کوتاه شد
شرط نداره ولی فکر کنم تا فردا نباشم
چشمام کم کم تار میدید که یدفعه در با شدت زیاد باز شد
تهیونگ: داری چه غلطی میکنییییی (داد)
جین: خب بالاخره اومدی؟(خنده) چجوری پیدامون کردی؟
تهیونگ: امروز دیگه قراره بری اون دنیا، اخرین خاستتو بگو
جین: اوه اوه یه لحظه صبر کن بزار حرف بزنم
تهیونگ: من حرفی با تو ندارم
داشتن حرف میزدن که دیدم یکی دستشو گذاشت رو دهنم و دستامو باز کرد کوک بود منو از پنجره برد بیرون
کوک: حالت خوبه
ات: ت... تقریبا
تهیونگ ویو *
دیدم جونگکوک اتو برد بیرون منم همونموقع اصلحمو در اوردم به جین شلیک کردم
جین: اخ... نمیذاری حرفم تمو...
قبل از اینکه حرفشو تموم کنه به سمت راست سینش شلیک کردم که بیهوش شد، از عمارتش اومدم بیرون و رفتم سمت ماشین
ات ویو *
تو ماشین نشسته بودیم که بابامم اومد
تهیونگ: حالت خوبه؟
ات: اره
رفتیم خونه.، کوک رفت یه چسب زخم اورد و زد رو گلوم که زخم شده بود شکمم بخواطر اون نمیدونم چی چی سیاه شده بود، جونگکوک میخواست بهش پماد بزنه که جونگ سوک از دستش برداشت
جونگ سوک: خودم میزنم
کوک: چرا اینجوری میکنی
جونگ سوک: به شکم خواهر من دست نزن
کوک:(خنده) باشه ولی من دوست پسرشما
جونگ سوک: هرچی
ات:(خنده)
خیلی خسته بودم چیزی نخوردمو رفتم یراست رو تختم خوابیدم
این پارت کوتاه شد
شرط نداره ولی فکر کنم تا فردا نباشم
۱۴.۵k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.