«عشق پولی پارت۵۷»
«عشق پولی پارت۵۷»
هوانگ سو. خب ببین اونموقع بچه بودیم من نمیدونستم چیکارکنم هب بچه بودم دیگه واقعا از کاریم ک کرده زودم متاسفم
=ن.. منظورم اینه ک چرا بهم نگفتی
هوانگ سو. ها؟؟؟خب خبب نمیدونم خ خ خجالت اره خجالت میکشیدم
=چرا خجالت بکشی ببینن تو واقعا منو دوست داری یا الکی گفتی؟(کمی مرموز بهش نزدیک شد)
ویو هیون
میدونستم داره دروغ میگه من تایپ ایدال اون نیستم ولی مطمعنم اگه اینو ازش بپرسم خودشو لو میده
هوانگ سو. امم نخیر من عاشقتم دوست دارم چرا باید الکی بگم من همچین ادمی نیستم
=باشه پس بیا قرار بزاریم.
میدونستم اگه اینوازش بخوام دیگه میگه ن مطمعنم اون از من خوشش نمیاد داشتم همین فکرارو میککردم ک یهو ذهنم رفت ب گذشته...
فلش پک به بچگیشون
توی مهد کودک یتیم خونه بوده ک با هوانگ سو اشنا میشه که هیون قبل اسمش شی وول بوده و هوانگ سو هم اسمش تو پرورشگاه یومی بوده ولی بعدا اسماشونو عوض میکنن و تو دوره ای ک همدیگه رو میبینن هوانگ سو یا همون یومی مشکل داشته(خانوادش گلوش میمیرنولی حالا ک بزرگ شده خیلی کم یادش میاد)و واسه ی همین عصبی بوده و هیونو میزده ولی هیون ک ب هوانک سو علاقه داشته هیچی نمیگفتهدو همیشه غذاشو با اون نصف میکرده ولی هوانگ سو فک میکرده هیون چون کتک میخورده از اون بدش میومده هیون تو سری خورع پرورش گاه و هوانگ سو هم قلدر بوده ک مسخرش میکردنو بهش میگفتن وحشی و این هوانگ سو رو وحشی تر میکرد(گایز ایناروفتم ک گمراه نشین وگرنه هیچ کدومشون جز اینارو یادشون نیس ولی هوانگ سو بیشتر یادشه)
ویو هیون
امروز موهامو شونه کردمو و سعی کردم بهترین لباسی ک داشتم و بپوشم و از تو باغچه یه شاخه گل ورداشتم یواشکی رفتم قسمت دخترا و خواستم برم پیش یومی(هوانگ سو)که باز دیدم اونا اذیتش میکنن
؟؟هییی اشغاللل مگه بهت نگفتم دیگه غذا نمیخورییی و ب من میدیشونننن هااا؟؟؟
!! ولش کن این حرف تو کلش نمیره الان ناظم میاد
؟؟از حالا غذااا بی غذاا یا غذاتو میدییی ب ما یا اینجا کتککم میخوری (گردن یومی رو گرفتو به سمت زمین خمش کردک بالا بیاره)بدووو هرچییی خوردیو بنداززز بیرون تا درس عبرتت شهههه دختره ی وحشی
دیگه نتونستم تحمل کنم و شاخه گل از دستم افتادو سمت یومی دوویدم
=هییی چیکارششش داریننن چرااا اذیتششش میکنین
هوانگ سو کلا گردنش قرمز شدع بودو باموهاش نمیشد موهاشو دید و هیون با دستای کوچولوی سفیدش شونه های یومی رو گرفته بودو با اینکه تو سری خور بودو همه ازش سواستفاده میکردن جلوشون وایساد
=چراا اینقدررر ادیتششش میکنیننن مگگک ادم نیستیننن
؟؟!!ببخشید
هر دوتاشون اونجارو نگاه کردنو(منظورم از اونجا پشت هیونه😂) گریشون گرفت حقق حق میکردن و هیون ک داشت میرفت سمت یومی با دیدن در سکسش گرفت...
هوانگ سو. خب ببین اونموقع بچه بودیم من نمیدونستم چیکارکنم هب بچه بودم دیگه واقعا از کاریم ک کرده زودم متاسفم
=ن.. منظورم اینه ک چرا بهم نگفتی
هوانگ سو. ها؟؟؟خب خبب نمیدونم خ خ خجالت اره خجالت میکشیدم
=چرا خجالت بکشی ببینن تو واقعا منو دوست داری یا الکی گفتی؟(کمی مرموز بهش نزدیک شد)
ویو هیون
میدونستم داره دروغ میگه من تایپ ایدال اون نیستم ولی مطمعنم اگه اینو ازش بپرسم خودشو لو میده
هوانگ سو. امم نخیر من عاشقتم دوست دارم چرا باید الکی بگم من همچین ادمی نیستم
=باشه پس بیا قرار بزاریم.
میدونستم اگه اینوازش بخوام دیگه میگه ن مطمعنم اون از من خوشش نمیاد داشتم همین فکرارو میککردم ک یهو ذهنم رفت ب گذشته...
فلش پک به بچگیشون
توی مهد کودک یتیم خونه بوده ک با هوانگ سو اشنا میشه که هیون قبل اسمش شی وول بوده و هوانگ سو هم اسمش تو پرورشگاه یومی بوده ولی بعدا اسماشونو عوض میکنن و تو دوره ای ک همدیگه رو میبینن هوانگ سو یا همون یومی مشکل داشته(خانوادش گلوش میمیرنولی حالا ک بزرگ شده خیلی کم یادش میاد)و واسه ی همین عصبی بوده و هیونو میزده ولی هیون ک ب هوانک سو علاقه داشته هیچی نمیگفتهدو همیشه غذاشو با اون نصف میکرده ولی هوانگ سو فک میکرده هیون چون کتک میخورده از اون بدش میومده هیون تو سری خورع پرورش گاه و هوانگ سو هم قلدر بوده ک مسخرش میکردنو بهش میگفتن وحشی و این هوانگ سو رو وحشی تر میکرد(گایز ایناروفتم ک گمراه نشین وگرنه هیچ کدومشون جز اینارو یادشون نیس ولی هوانگ سو بیشتر یادشه)
ویو هیون
امروز موهامو شونه کردمو و سعی کردم بهترین لباسی ک داشتم و بپوشم و از تو باغچه یه شاخه گل ورداشتم یواشکی رفتم قسمت دخترا و خواستم برم پیش یومی(هوانگ سو)که باز دیدم اونا اذیتش میکنن
؟؟هییی اشغاللل مگه بهت نگفتم دیگه غذا نمیخورییی و ب من میدیشونننن هااا؟؟؟
!! ولش کن این حرف تو کلش نمیره الان ناظم میاد
؟؟از حالا غذااا بی غذاا یا غذاتو میدییی ب ما یا اینجا کتککم میخوری (گردن یومی رو گرفتو به سمت زمین خمش کردک بالا بیاره)بدووو هرچییی خوردیو بنداززز بیرون تا درس عبرتت شهههه دختره ی وحشی
دیگه نتونستم تحمل کنم و شاخه گل از دستم افتادو سمت یومی دوویدم
=هییی چیکارششش داریننن چرااا اذیتششش میکنین
هوانگ سو کلا گردنش قرمز شدع بودو باموهاش نمیشد موهاشو دید و هیون با دستای کوچولوی سفیدش شونه های یومی رو گرفته بودو با اینکه تو سری خور بودو همه ازش سواستفاده میکردن جلوشون وایساد
=چراا اینقدررر ادیتششش میکنیننن مگگک ادم نیستیننن
؟؟!!ببخشید
هر دوتاشون اونجارو نگاه کردنو(منظورم از اونجا پشت هیونه😂) گریشون گرفت حقق حق میکردن و هیون ک داشت میرفت سمت یومی با دیدن در سکسش گرفت...
۴.۳k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.