عشق بیان نشده. part 1
صبح
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت 7عه کارای لازمو کردمو رفتم شرکت.
ا.ت:اهه امروز خیلی کار ریخته رو سرم
رسیدم شرکت دیدم اقای جئون هنوز نیومده.
داشتم تو اتاقش سرک میکشیدم که یهو منشیش اومد.
م:یااا داری چیکار میکنی
ا.ت:عااا ببخشید
سریع رفتم سر کارم
ویو کوک
از خواب بیدار شدم متوجه شدم دیرم شده پس خیلی زود خودمو حاضر کردمو رفتم شرکت.تو راه داشتم به یه سری چیزا فک میکردم.
کوک:هفته دیگه تولد یونا جونمه باید براشسنگ تموم بزارم.
رسیدم دم در شرکت.
داشتم میرفتم تو اتاقم یه یهو یکی از بهترین کارکنانمون اومد پیشم.
ا.ت:عاممم صبحتون بخیر عااا من...(کوک حرفشو قطع میکنه)
کوک:میدونم مث همیشه کارتو عالی انجام دادی😄
ویو ا.ت
خداااااا خیلی جذابههههه.
دیگه نمیتونم جلو خودمو بگیرم باید حسمو بش بگمممم.
ا.ت:عاااا بلع ممنونم😄
کوک:افرین
ا.ت:خببب ببخشید میشه یه چیزی بهتون بگم؟
کوک:اهوم حتما
ا.ت:خبببب...
ا.ت توی ذهنش(نه دختره احمق الان وقتش نیست هی قلب توهم کمتر بی قراری من دیگهه)
ا.ت:عاا هیچی فقط خواستم بگم امروز خیلی کار داریم باید خیلی تمرکز کنیم😄
کوک:اهوم باشه خب میتونی بری
ا.ت:اهوم چشم فعلا
چرا زبونمو بزور باید کنترل کنم؟
ایییی خدااااا ینی میشه یه روزی اون مال من شه؟
ویو کوک
هوففف ا.ت حرف نداره ولی زیادی باهاش نسبت به بقیه کار کنان راحتم(بچا اینکه کوک با ا.ت راحتره دلیل بر این نیست که الان عاشقش شده)
داشتم به همین چیزا فک میکردم که یهو...
اینم از پارت اول فیک😊
بچا میدونم اسم فیک با اسمایی که شما گفتین اصلا همخونی نداره ولی خب😄
امید وارم دوس داشته باشین لطفا نظرتونو تو کامنتا بهم بگین😘
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت 7عه کارای لازمو کردمو رفتم شرکت.
ا.ت:اهه امروز خیلی کار ریخته رو سرم
رسیدم شرکت دیدم اقای جئون هنوز نیومده.
داشتم تو اتاقش سرک میکشیدم که یهو منشیش اومد.
م:یااا داری چیکار میکنی
ا.ت:عااا ببخشید
سریع رفتم سر کارم
ویو کوک
از خواب بیدار شدم متوجه شدم دیرم شده پس خیلی زود خودمو حاضر کردمو رفتم شرکت.تو راه داشتم به یه سری چیزا فک میکردم.
کوک:هفته دیگه تولد یونا جونمه باید براشسنگ تموم بزارم.
رسیدم دم در شرکت.
داشتم میرفتم تو اتاقم یه یهو یکی از بهترین کارکنانمون اومد پیشم.
ا.ت:عاممم صبحتون بخیر عااا من...(کوک حرفشو قطع میکنه)
کوک:میدونم مث همیشه کارتو عالی انجام دادی😄
ویو ا.ت
خداااااا خیلی جذابههههه.
دیگه نمیتونم جلو خودمو بگیرم باید حسمو بش بگمممم.
ا.ت:عاااا بلع ممنونم😄
کوک:افرین
ا.ت:خببب ببخشید میشه یه چیزی بهتون بگم؟
کوک:اهوم حتما
ا.ت:خبببب...
ا.ت توی ذهنش(نه دختره احمق الان وقتش نیست هی قلب توهم کمتر بی قراری من دیگهه)
ا.ت:عاا هیچی فقط خواستم بگم امروز خیلی کار داریم باید خیلی تمرکز کنیم😄
کوک:اهوم باشه خب میتونی بری
ا.ت:اهوم چشم فعلا
چرا زبونمو بزور باید کنترل کنم؟
ایییی خدااااا ینی میشه یه روزی اون مال من شه؟
ویو کوک
هوففف ا.ت حرف نداره ولی زیادی باهاش نسبت به بقیه کار کنان راحتم(بچا اینکه کوک با ا.ت راحتره دلیل بر این نیست که الان عاشقش شده)
داشتم به همین چیزا فک میکردم که یهو...
اینم از پارت اول فیک😊
بچا میدونم اسم فیک با اسمایی که شما گفتین اصلا همخونی نداره ولی خب😄
امید وارم دوس داشته باشین لطفا نظرتونو تو کامنتا بهم بگین😘
۷.۰k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.