نام فیک = دوست پسر روانی من
نام فیک = دوست پسر روانی من
پارت = ۳۸
جونگکوک : با صدای جیغ دختری از خواب پریدم دیدم ا.ت پیشم نیست سریع رفتم اشپز خونه نبود همه جارو گشتم نبود رفتم انباری .. صدای ناله میومد
ببینم کی اونجاست؟(داد)
ا.ت : ع..عایی نکن .. ج..جونگکوک
جونگکوک با شنیدن صدای ا.ت در رو محکم کوبید که شکست وارد انباری شد با صحنه ای که دید شوکه شد
جیمین همون لحظه که صدای جونگکوک رو شنیده بود سریع لباسشو پوشید و از حیاط پشتی فرار کرد
جونگکوک. : ا.ت؟
ا.ت : ج..جونگکوک ب..بخدا م..من ن..نمی
جونگکوک : خفه شو( عربده)
هرز..ه بیشعور
بگو پس چرا با جیمین جیک تو جیک بودی هوم؟
مخفیانه باهاش رابطه داشتی؟(داد)
ا.ت : جونگکوک بخدا چیزی که فکر میکنی نیست( گریه)
جونگکوک در انباری رو میبنده و رو ا.ت خیمه میزنه
جونگکوک : پس بزار بیشتر به این هرز..ه حال بدم
ا.ت : ن..نه ج..جونگکوک .. جونگکوک ل..لطفا
جونگکوک : خفه شو
جونگکوک لباسشو در اورد و بدون هیچ مقدمه ای ک..ر بزرگشو وارد ا.ت کرد
خیلی محکم تلمبه میزد
جونگکوک : ع..عااا دختر چقد تنگی ت..عاااح تو
ا.ت : و..ولم کننن
جونگکوک بی توجه بود و تا راند ۱۷ رفت ا.ت چند باز ار..ضا شد اما اون نه ظربه خیلی محکمی زد تا ار..ضا شد
ا.ت : عاااااااا...عاااح ( جیغ و گریه)
جونگکوک پوزخندی زد و ادامه داد راند ۲۱ بودن که ا.ت خونریزی کرد ولی جونگکوک براش مهم نبود و تند تر و محکم تر ادامه میداد
بلخره ازش کشید بیرون
ا.ت : ع..( گریه)
جونگکوک : فکر کردی ولت میکنم ؟ هه
سخت در اشتباهی.
جونگکوک چهار تا انگشتش رو وارد کرد به معنای واقعی ا.ت داشت پاره میشد
خبلی محکم و تند تکونش میداد . بعد چند دقیقه انگشت هاشو کشید بیرون
لای پای ا.ت. رو باز کرد و محکم میخورد
ا.ت ؛ ج..جونگکوک بس کن ..ع..عا ل..لطفا
ا.ت خواهش میکرد .. به تخت چنگ میزد همه جا خونی بود تا اینکه بیهوش شد
جونگکوک سرشو آورد بالا و لبخند ملیحی زد
جونگکوک : بدجور خودتو تو دام من انداختی( پوزخند)
جونگکوک دست و پاهای ا.ت رو باز کرد و همونجوری گذاشت بمونه میدونست بهوش میاد .
خودش لباسش رو پوشید و از انباری خارج شد
در انباری رو قفل کرد
اومد بیرون
داشت تو حیاط راه میرفت تا اینکه ....
پارت = ۳۸
جونگکوک : با صدای جیغ دختری از خواب پریدم دیدم ا.ت پیشم نیست سریع رفتم اشپز خونه نبود همه جارو گشتم نبود رفتم انباری .. صدای ناله میومد
ببینم کی اونجاست؟(داد)
ا.ت : ع..عایی نکن .. ج..جونگکوک
جونگکوک با شنیدن صدای ا.ت در رو محکم کوبید که شکست وارد انباری شد با صحنه ای که دید شوکه شد
جیمین همون لحظه که صدای جونگکوک رو شنیده بود سریع لباسشو پوشید و از حیاط پشتی فرار کرد
جونگکوک. : ا.ت؟
ا.ت : ج..جونگکوک ب..بخدا م..من ن..نمی
جونگکوک : خفه شو( عربده)
هرز..ه بیشعور
بگو پس چرا با جیمین جیک تو جیک بودی هوم؟
مخفیانه باهاش رابطه داشتی؟(داد)
ا.ت : جونگکوک بخدا چیزی که فکر میکنی نیست( گریه)
جونگکوک در انباری رو میبنده و رو ا.ت خیمه میزنه
جونگکوک : پس بزار بیشتر به این هرز..ه حال بدم
ا.ت : ن..نه ج..جونگکوک .. جونگکوک ل..لطفا
جونگکوک : خفه شو
جونگکوک لباسشو در اورد و بدون هیچ مقدمه ای ک..ر بزرگشو وارد ا.ت کرد
خیلی محکم تلمبه میزد
جونگکوک : ع..عااا دختر چقد تنگی ت..عاااح تو
ا.ت : و..ولم کننن
جونگکوک بی توجه بود و تا راند ۱۷ رفت ا.ت چند باز ار..ضا شد اما اون نه ظربه خیلی محکمی زد تا ار..ضا شد
ا.ت : عاااااااا...عاااح ( جیغ و گریه)
جونگکوک پوزخندی زد و ادامه داد راند ۲۱ بودن که ا.ت خونریزی کرد ولی جونگکوک براش مهم نبود و تند تر و محکم تر ادامه میداد
بلخره ازش کشید بیرون
ا.ت : ع..( گریه)
جونگکوک : فکر کردی ولت میکنم ؟ هه
سخت در اشتباهی.
جونگکوک چهار تا انگشتش رو وارد کرد به معنای واقعی ا.ت داشت پاره میشد
خبلی محکم و تند تکونش میداد . بعد چند دقیقه انگشت هاشو کشید بیرون
لای پای ا.ت. رو باز کرد و محکم میخورد
ا.ت ؛ ج..جونگکوک بس کن ..ع..عا ل..لطفا
ا.ت خواهش میکرد .. به تخت چنگ میزد همه جا خونی بود تا اینکه بیهوش شد
جونگکوک سرشو آورد بالا و لبخند ملیحی زد
جونگکوک : بدجور خودتو تو دام من انداختی( پوزخند)
جونگکوک دست و پاهای ا.ت رو باز کرد و همونجوری گذاشت بمونه میدونست بهوش میاد .
خودش لباسش رو پوشید و از انباری خارج شد
در انباری رو قفل کرد
اومد بیرون
داشت تو حیاط راه میرفت تا اینکه ....
۱۲.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۳