پارت۳ Fate
ایشون گسیه ک با بابا میخواد قرار داد ببنده
مینهی:ههههههه چرا زود تر نگفتی
+نپرسیدی حالا لباس بپوش بیا بیرون
از اتاق اومدم بیرون
+آقای جونگ کوک من از طرف خواهرم ازتون معذرت میخوام ببخشید
_ن مشکلی نیست پیش میاد
رفتم نشستم چند ساعت گذشت و ورق و امضا کردن و شام خوردیم آقای جونگ کوک رفت چند ماهی گذشت و بابام پول آقای جونگ کوک بالا کشید منو مادر باورمون نمیشد بابا اینکارو کرده بابای من باک ترین شخصی بود ک میشناختم کار مامان بابام ب طلاق کشیده شد از اون روز ی روز ساکت توی خونمون نبود همش دادو دعوا
مامان:اگه اون بفهمه چی
بابا: اون انقدر کار داره ک ب فکر ما نباشه
مامان: امروز فردا نفهمه بلاخره ک میفهمه
بابا: تا اون موقع من پولو جور میکنم
مامان: مگه یک ون دو ونه ۱۰۰ میلون ونه ما خونمونو بفروشیم نهایت ۵۰ میلون ون پول میدن بقیش چی......
یک ساعت بعد آقای جونگ کوک زنگ زد
_مرتیکه ی اوضی پول منو بده کثافت همین الان میام خونت
بابا: چ...چی....
اومد دم در خونه دور باز کردم با عصبانیت اومد داخل من هول داد رفت طرف بابامو با مشت زد تو صورتش چند بار این کارو تکرار کرد تا اینکه از دماغ و دهن بابام خون اومد
بابا:اخ.. صب کن م..م..من... جبران میکنم برات
_چجوری
بابا: صبر کن بیا بشین دخترم ی آب بیار برای آقای جئون بیار
+چ..چشم(درحالی ک توی چشمات اشک بود)
بابام از جاش بلند شد منم رفتم آب بیارم آقای جونگ کوکم نشست رو مبل رفتم جلو بهش ابو دادم
+ب..ب.. بفرمایید
_نمیخوام
ابو گذاشتم رو میز و اومد کنار وایسادم
_خب خب حالا بگو ببینم چجوری میخوای جبرانش کنی؟؟ خب بهتره پولمو پس بدی
بابا: من بجاش....
ای ای خماری چقدر خوبه😈🍷
این پارت خدایی زیاد شد لایک و کامت بیشتر بشه پارت ها طولانی ترهم میشه
شرط +۵ لایک +۲ کامت
مینهی:ههههههه چرا زود تر نگفتی
+نپرسیدی حالا لباس بپوش بیا بیرون
از اتاق اومدم بیرون
+آقای جونگ کوک من از طرف خواهرم ازتون معذرت میخوام ببخشید
_ن مشکلی نیست پیش میاد
رفتم نشستم چند ساعت گذشت و ورق و امضا کردن و شام خوردیم آقای جونگ کوک رفت چند ماهی گذشت و بابام پول آقای جونگ کوک بالا کشید منو مادر باورمون نمیشد بابا اینکارو کرده بابای من باک ترین شخصی بود ک میشناختم کار مامان بابام ب طلاق کشیده شد از اون روز ی روز ساکت توی خونمون نبود همش دادو دعوا
مامان:اگه اون بفهمه چی
بابا: اون انقدر کار داره ک ب فکر ما نباشه
مامان: امروز فردا نفهمه بلاخره ک میفهمه
بابا: تا اون موقع من پولو جور میکنم
مامان: مگه یک ون دو ونه ۱۰۰ میلون ونه ما خونمونو بفروشیم نهایت ۵۰ میلون ون پول میدن بقیش چی......
یک ساعت بعد آقای جونگ کوک زنگ زد
_مرتیکه ی اوضی پول منو بده کثافت همین الان میام خونت
بابا: چ...چی....
اومد دم در خونه دور باز کردم با عصبانیت اومد داخل من هول داد رفت طرف بابامو با مشت زد تو صورتش چند بار این کارو تکرار کرد تا اینکه از دماغ و دهن بابام خون اومد
بابا:اخ.. صب کن م..م..من... جبران میکنم برات
_چجوری
بابا: صبر کن بیا بشین دخترم ی آب بیار برای آقای جئون بیار
+چ..چشم(درحالی ک توی چشمات اشک بود)
بابام از جاش بلند شد منم رفتم آب بیارم آقای جونگ کوکم نشست رو مبل رفتم جلو بهش ابو دادم
+ب..ب.. بفرمایید
_نمیخوام
ابو گذاشتم رو میز و اومد کنار وایسادم
_خب خب حالا بگو ببینم چجوری میخوای جبرانش کنی؟؟ خب بهتره پولمو پس بدی
بابا: من بجاش....
ای ای خماری چقدر خوبه😈🍷
این پارت خدایی زیاد شد لایک و کامت بیشتر بشه پارت ها طولانی ترهم میشه
شرط +۵ لایک +۲ کامت
۴۶.۸k
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.