توضیح درباره ی فیک خونآشام روانی:)
ادمین:
خب ببینید ،پدر امی خیلی ثروت مند بود و در اصل پدر کوک خانوادش رو کشته چون که بابای امی با اون همکلاسی بوده و توی همه چیز از پدر کوک بهتر بود و بعد از فارغ و تحصیل ،پدر امی میفهمه که پدر کوک یه شیطان سفته و خوناشامه و پدر کوک از حرص اینکه پدر امی ازش خیلی بهتر بوده اون رو میکشه و همه ی اموال پدر امی به امی واگذار میشه و باید بگم که اون موقع که پدر و مادر امی جون دادن ،امی بیرون بود و وقتی اومد خونه دید همه افتادن روی زمین رفت سراغشون دید همه مردن به جز برادرش،امی سریع سو مین(برادرش ) رو بغل کرد که طولی نکشید اون هم به یه ستاره تبدیل شد(ولی من واقعا دلم برای ستاره هایی که هیترا کشتنشون دلم تنگ شده ، منظورم مونبیبن و سولی و گوهارا و ناهی و....عه)
و امی از چند تا سوراخ روی گردنشون و خشک شدنشون میتونست بفهمه کار یه خوناشامه
از اون به بعد امی افسردگی میگیره و به کمک بورام ، افسردگی رو شکست میده:)
خب دیگههه پدر کوک میخواست امی رو هم بعدا بکشه که زنش یعنی مادر کوک دلش واسه امی سوخت چون مادر کوک یه دورگه بود و کوک به باباش رفته ، و پدرش بخاطر مخالفت های زنش،اون رو کشت و اون موقع بود که کوک هم خشمگین شد و پدرش رو به دار فانی سپرد
و الان امی یه دختر پر انرژیه که شرکت پدرش که برای اون بود رو به بورام سپرد
و کوک هم خیلی بی رحم تر از پدرش شده که به بچه ها هم رحم نمیکنه و اونا رو میتونه خیلی راحت تیکه پاره کنه
(وای بشه ی من که خیلی مهربون تر از اینهه)
خب دیگه تمام شد
شرطای پارت یک رو پر کنید تا من پارت دو بزارم
اگه از رمان خوشت میاد
به پیجم سر بزن و بیومو کامل ببین
خب ببینید ،پدر امی خیلی ثروت مند بود و در اصل پدر کوک خانوادش رو کشته چون که بابای امی با اون همکلاسی بوده و توی همه چیز از پدر کوک بهتر بود و بعد از فارغ و تحصیل ،پدر امی میفهمه که پدر کوک یه شیطان سفته و خوناشامه و پدر کوک از حرص اینکه پدر امی ازش خیلی بهتر بوده اون رو میکشه و همه ی اموال پدر امی به امی واگذار میشه و باید بگم که اون موقع که پدر و مادر امی جون دادن ،امی بیرون بود و وقتی اومد خونه دید همه افتادن روی زمین رفت سراغشون دید همه مردن به جز برادرش،امی سریع سو مین(برادرش ) رو بغل کرد که طولی نکشید اون هم به یه ستاره تبدیل شد(ولی من واقعا دلم برای ستاره هایی که هیترا کشتنشون دلم تنگ شده ، منظورم مونبیبن و سولی و گوهارا و ناهی و....عه)
و امی از چند تا سوراخ روی گردنشون و خشک شدنشون میتونست بفهمه کار یه خوناشامه
از اون به بعد امی افسردگی میگیره و به کمک بورام ، افسردگی رو شکست میده:)
خب دیگههه پدر کوک میخواست امی رو هم بعدا بکشه که زنش یعنی مادر کوک دلش واسه امی سوخت چون مادر کوک یه دورگه بود و کوک به باباش رفته ، و پدرش بخاطر مخالفت های زنش،اون رو کشت و اون موقع بود که کوک هم خشمگین شد و پدرش رو به دار فانی سپرد
و الان امی یه دختر پر انرژیه که شرکت پدرش که برای اون بود رو به بورام سپرد
و کوک هم خیلی بی رحم تر از پدرش شده که به بچه ها هم رحم نمیکنه و اونا رو میتونه خیلی راحت تیکه پاره کنه
(وای بشه ی من که خیلی مهربون تر از اینهه)
خب دیگه تمام شد
شرطای پارت یک رو پر کنید تا من پارت دو بزارم
اگه از رمان خوشت میاد
به پیجم سر بزن و بیومو کامل ببین
۹.۳k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.