سناریو اوسی(پارت ۲)
خب اره صبر نداشتم😂
فقط یه چیزی الان منو چویا ۱۴ سالمونه😂
________
هاروهی:از خونه اومدم بیرون دیدم چویا دم دره*
سلام چویا صبح بخیر
چویا:صبح بخیر هاروهی_چان
وقتی داشتیم میرفتیم اکو رو دیدیم که داشت با ات سوشی دعوا میکرد
هاروهی:سلام بچه ها صبح بخیر
اکوتاگوا:سلام هاروهی سلام چویا اها راستی یکی گفت این نامه رو بهتون بدم
هاروهی:عه ممنون^^
چویا:یعنی کیه؟
هاروهی:بزار ببینم..... ها چی؟
چویا:چی بود؟
هاروهی:بیا خودت بخون
چویا:هاااااا چیییییی
هاروهی:ادرس هم نوشته یکی از ما میخواد بریم تو مافیا؟
چویا:به نظرت بریم؟
هاروهی:بریم^^
رفتن سمت سازمان مافیا*
______________________
تموم❤
فقط یه چیزی الان منو چویا ۱۴ سالمونه😂
________
هاروهی:از خونه اومدم بیرون دیدم چویا دم دره*
سلام چویا صبح بخیر
چویا:صبح بخیر هاروهی_چان
وقتی داشتیم میرفتیم اکو رو دیدیم که داشت با ات سوشی دعوا میکرد
هاروهی:سلام بچه ها صبح بخیر
اکوتاگوا:سلام هاروهی سلام چویا اها راستی یکی گفت این نامه رو بهتون بدم
هاروهی:عه ممنون^^
چویا:یعنی کیه؟
هاروهی:بزار ببینم..... ها چی؟
چویا:چی بود؟
هاروهی:بیا خودت بخون
چویا:هاااااا چیییییی
هاروهی:ادرس هم نوشته یکی از ما میخواد بریم تو مافیا؟
چویا:به نظرت بریم؟
هاروهی:بریم^^
رفتن سمت سازمان مافیا*
______________________
تموم❤
۲.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.