جنگل راز آلود
جنگل راز آلود
پارت ۱۲
ات:شیجا(واقعا به کره ای)
جیمین:آره.... حالا بیا بریم بشینیم رو اون نیمکت که اونجاس
ات: ب..ب..باشه
رفتن نشستن
ات:خب خب آقای پارک جیمین باید بیای خاستگاری بنده اگه برادرم رضایت بده
جیمین:باشه فقط مگه مادر و....
ات:فوت شدن
جیمین:هی ببخشید
ات:نه اشکال نداره....امممم الان برو بازار برا خودت لباس بخر فردا عصر بیا خونه ما
جیمین:من نه شماره دارم ازت نه آدرس
ات آدرس و شمارشو داد
جیمین:خب خب منم برم به مامانم بگم
ات:تک فرزندی؟؟؟
جیمین:آره....پدرم رو هم از دست دادم چند سال پیش
ات:من متاسفم
جیمین:نه......خب بیا بریم خونه هامون فردا عصر میبینمت
بای بای چاگیا
ات:هییی من هنوز عادت ندارم هااا ...خداحافظ
بعد اسنپ گرفتن رفت به عمارت هاشون پیش خونواده
ویو عمارت
در رو باز کردم بادیگارد ها تعظیم کردن...رفتم داخل مامانم اومد بغلم کرد و گفت
(مامان جیمین---->م.ج راستی مادر جیمین از چین برگشته)
م.ج:کجا بودی پسرم من برگشتم ترو ببینم ندیدمت
از بغل پسرش در اومد
جیمین:کل ماجرا رو گفت و اینکه عاش یکی شد
م.ج:شیجااا خب حالا عاشق کی
جیمین:خب مامان دختری که همسفرم بود اسمش اته و ی برادر داره مادر پدرش رو از دست داده می خوام فردا عصر برم خاستگاریش شماره و آدرس هم داده اونم به داداشش گفته
م.ج:او او پسرم راهش به کجا کشیده....باش من که حرفی ندارم
جیمین:مرسی مامان ..... تو بهترین مامان دنیایی
خب خب خیلی طولانی بود جبران کردم
این پارت چون خواب بودم شرط نداره ولی نمیدونم کی بزارم شاید آخر شب ساعت ۱۱ هیچی معلوم نی
پارت ۱۲
ات:شیجا(واقعا به کره ای)
جیمین:آره.... حالا بیا بریم بشینیم رو اون نیمکت که اونجاس
ات: ب..ب..باشه
رفتن نشستن
ات:خب خب آقای پارک جیمین باید بیای خاستگاری بنده اگه برادرم رضایت بده
جیمین:باشه فقط مگه مادر و....
ات:فوت شدن
جیمین:هی ببخشید
ات:نه اشکال نداره....امممم الان برو بازار برا خودت لباس بخر فردا عصر بیا خونه ما
جیمین:من نه شماره دارم ازت نه آدرس
ات آدرس و شمارشو داد
جیمین:خب خب منم برم به مامانم بگم
ات:تک فرزندی؟؟؟
جیمین:آره....پدرم رو هم از دست دادم چند سال پیش
ات:من متاسفم
جیمین:نه......خب بیا بریم خونه هامون فردا عصر میبینمت
بای بای چاگیا
ات:هییی من هنوز عادت ندارم هااا ...خداحافظ
بعد اسنپ گرفتن رفت به عمارت هاشون پیش خونواده
ویو عمارت
در رو باز کردم بادیگارد ها تعظیم کردن...رفتم داخل مامانم اومد بغلم کرد و گفت
(مامان جیمین---->م.ج راستی مادر جیمین از چین برگشته)
م.ج:کجا بودی پسرم من برگشتم ترو ببینم ندیدمت
از بغل پسرش در اومد
جیمین:کل ماجرا رو گفت و اینکه عاش یکی شد
م.ج:شیجااا خب حالا عاشق کی
جیمین:خب مامان دختری که همسفرم بود اسمش اته و ی برادر داره مادر پدرش رو از دست داده می خوام فردا عصر برم خاستگاریش شماره و آدرس هم داده اونم به داداشش گفته
م.ج:او او پسرم راهش به کجا کشیده....باش من که حرفی ندارم
جیمین:مرسی مامان ..... تو بهترین مامان دنیایی
خب خب خیلی طولانی بود جبران کردم
این پارت چون خواب بودم شرط نداره ولی نمیدونم کی بزارم شاید آخر شب ساعت ۱۱ هیچی معلوم نی
۲.۹k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.