جادوگرسیاه و عشق ❤️🖤پارت۱۴
هیرا ازش جداشودم نفس نفس میزدم قلب داشت از جاش کنده میشود اولین بارم بود که یه پسر بوسید بودم
از خجالت سرخ شوده بودم
از نظرجونگکوک
ازم جدا شودبرای یه لحظه چشم بسته دوباره بازشون کردم نگاهش کردم داشت مثل یه پرنده کوچک نفس نفس میزده راستش بخای من
که خیلی از بوسیدنش لذت بردم اولین بارم که یه دختر منو می بوسیدبود آخه اول من یه قدم جلو میرفتم یه حس قشنگی داشت
جونگکوک:گفت هیرا بابت کادوی که بهم دادی ممنون
عاشق شودم بهترین کادوی زندگیم بود بازم هست؟
هیرا خودمو جعم کردم نگاهی بهش کردم گفتم دیگه پررو نشو همینم زیادیت بود
جونگکوک:ای دختر شیطان پس چرا منو بوسید نکون ازم خوشت میاد اره
هیرا همه چیز داشت بدتر میشه
سریع حرف پیچوندم بهش گفتم یادم رفت بود کیک
آماده س بیا بشین تا من کیک رو بیارم .
هیرا:فکه نکونم از سوال پرسیدنش دست برادره باشه بایدتا شود بپچونمش
کیک آوردم شمع شو روشن کردم به کوک گفتم خوب آرزو کون شمع تو فووووتتتت کون بدو
کوک چشم بسته بعد شمع هارو فوت کرد
براش تولد مبارک خواندم مثل بچه ها خوش حالی از صورتش میبارید
کیک بردیم و خوردیم دیگه شب شود.
دست بندی که براش دورست کرد بودمو بهش دادم
کوک گفت ممنون بازم هدیه خیلی قشنگ راستی راستی از من خوشت میاد اره
هیرا:باز سوال کردنش شروع شود .
هیرا:نگاهی به اطرافم کردم یه دفه یه بوتری مشورب
دیدم اره با اون میتونم حواسشو پرت کونم دویدم
برداشتمش رو به کوک گفتم بیا باهم نوشیدنی بخوریم به خاطر این که روز تولد توه
جونگکوک گفت ببینم تا الان مشورب خوردی دختر؟
هیرا:برای که کم نیارم گفتم آره خوردم چی فکه کردی هان؟
هیرا ولی کی رو گول میزنم تاالان لب بهش نزدم خدا به خیر کونه
جونگکوک دوتا ليوان آورد
ليوان رو برام پرکرد داد دستم من یه سر همه ش خوردم مزه ش خیلی تلخ بود
کوک گفت ای دختر آرام تر مگه نگفتی اولین بارت نیست که میخوری هان؟
هیرا من که با اولین ليوان مست شود بودم
از خجالت سرخ شوده بودم
از نظرجونگکوک
ازم جدا شودبرای یه لحظه چشم بسته دوباره بازشون کردم نگاهش کردم داشت مثل یه پرنده کوچک نفس نفس میزده راستش بخای من
که خیلی از بوسیدنش لذت بردم اولین بارم که یه دختر منو می بوسیدبود آخه اول من یه قدم جلو میرفتم یه حس قشنگی داشت
جونگکوک:گفت هیرا بابت کادوی که بهم دادی ممنون
عاشق شودم بهترین کادوی زندگیم بود بازم هست؟
هیرا خودمو جعم کردم نگاهی بهش کردم گفتم دیگه پررو نشو همینم زیادیت بود
جونگکوک:ای دختر شیطان پس چرا منو بوسید نکون ازم خوشت میاد اره
هیرا همه چیز داشت بدتر میشه
سریع حرف پیچوندم بهش گفتم یادم رفت بود کیک
آماده س بیا بشین تا من کیک رو بیارم .
هیرا:فکه نکونم از سوال پرسیدنش دست برادره باشه بایدتا شود بپچونمش
کیک آوردم شمع شو روشن کردم به کوک گفتم خوب آرزو کون شمع تو فووووتتتت کون بدو
کوک چشم بسته بعد شمع هارو فوت کرد
براش تولد مبارک خواندم مثل بچه ها خوش حالی از صورتش میبارید
کیک بردیم و خوردیم دیگه شب شود.
دست بندی که براش دورست کرد بودمو بهش دادم
کوک گفت ممنون بازم هدیه خیلی قشنگ راستی راستی از من خوشت میاد اره
هیرا:باز سوال کردنش شروع شود .
هیرا:نگاهی به اطرافم کردم یه دفه یه بوتری مشورب
دیدم اره با اون میتونم حواسشو پرت کونم دویدم
برداشتمش رو به کوک گفتم بیا باهم نوشیدنی بخوریم به خاطر این که روز تولد توه
جونگکوک گفت ببینم تا الان مشورب خوردی دختر؟
هیرا:برای که کم نیارم گفتم آره خوردم چی فکه کردی هان؟
هیرا ولی کی رو گول میزنم تاالان لب بهش نزدم خدا به خیر کونه
جونگکوک دوتا ليوان آورد
ليوان رو برام پرکرد داد دستم من یه سر همه ش خوردم مزه ش خیلی تلخ بود
کوک گفت ای دختر آرام تر مگه نگفتی اولین بارت نیست که میخوری هان؟
هیرا من که با اولین ليوان مست شود بودم
۱۲.۴k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.