بازی عشق 🧠🫀
Part 4
ته یانگ = عمو منو ات کی قراره ازدواج کنیم
پدر ات = نمی دونم از ات بپرس
ته یانگ = اون جواب درست هیچ وقت نیمده
پدر ات = خب بعداز انجام اینکار باهم ازدواج کنید خوبه؟؟
ته یانگ = اره خوبه من دیگه برم خونه خودم خدافس
پدر ات = خدافس
فردا صبح
ات ویو
با صدای آلارم بیدار شدم اهه ی روز گند دیگه رفتم ی دوش ۲۰ مینی گرفتم اماده شدم برم برای فردا که قراره به اون شرکت کوفتی برم خرید کنم سوار ماشین شدم که برم
داخل پاساژ
ات = با خودش ) حتی ی دوست هم ندارم که باهاش برم خرید ریدم تو این زندگی
ات ویو
رفتم داخل ی مغازه خوردم به ی پسر افتادم زمین بلندشدم وقتی سرم رو بالا گرفتم انگار ی سطل اب جوش ریختن روم اون ته یانگ بود که دست ی دختر رو گرفته بود رفتارم دست خودم نبود
ات = زدم تو گوش ته یانگ ای عوضی
دختره= عزیزم این کیه؟؟
ته یانگ ویو
وایی چه خاکی برسرم بریزم این اینجا چیکار میکنه نمی تونستم کاری بکنم یا از جام تکون بخورم
ات = خیلی عوضی هستی
ات ویو
با عصابنیت رفتم بیرون از پاساژ
ات = واا من چم شده چرا برای اون ناراحت میشم من که از اون خوشم نمیومد پس چرا ناراحتم ولی خیلی دو روعه پسره ی عوضیی سوار ماشین شدم رسیدم خونه با عصبانیت داشتم از پله ها میرفتم بالا
پدر ات= چته تو
ات= ولم کن
پدر ات= اوکی یادت نره فردا باید بری اون شرکته عه
ات = نه یادم نمیره
ات = رفتم تو اتاق خودم پرت کردم رو تخت پسره ی عوضی خیانت کار وقتی که برم از شر همشون راحت میشم
لباس هامو عوض کردم و نشتستم با لپ تاب فیلم دیدن
ته یانگ ویو
وایی اگه عمو بفهمه منو میکشه
سریع رفتم خونه عمو رفتم داخل عمو خیلی خونسرد رو مبل نشسته بود
ته یانگ= سلام عمو جان
پدر ات= سلام پسرم
ته یانگ = عمو ات کجاست
پدر ات = تو اتاقش چطور؟؟
ته یانگ = عمو منو ات کی قراره ازدواج کنیم
پدر ات = نمی دونم از ات بپرس
ته یانگ = اون جواب درست هیچ وقت نیمده
پدر ات = خب بعداز انجام اینکار باهم ازدواج کنید خوبه؟؟
ته یانگ = اره خوبه من دیگه برم خونه خودم خدافس
پدر ات = خدافس
فردا صبح
ات ویو
با صدای آلارم بیدار شدم اهه ی روز گند دیگه رفتم ی دوش ۲۰ مینی گرفتم اماده شدم برم برای فردا که قراره به اون شرکت کوفتی برم خرید کنم سوار ماشین شدم که برم
داخل پاساژ
ات = با خودش ) حتی ی دوست هم ندارم که باهاش برم خرید ریدم تو این زندگی
ات ویو
رفتم داخل ی مغازه خوردم به ی پسر افتادم زمین بلندشدم وقتی سرم رو بالا گرفتم انگار ی سطل اب جوش ریختن روم اون ته یانگ بود که دست ی دختر رو گرفته بود رفتارم دست خودم نبود
ات = زدم تو گوش ته یانگ ای عوضی
دختره= عزیزم این کیه؟؟
ته یانگ ویو
وایی چه خاکی برسرم بریزم این اینجا چیکار میکنه نمی تونستم کاری بکنم یا از جام تکون بخورم
ات = خیلی عوضی هستی
ات ویو
با عصابنیت رفتم بیرون از پاساژ
ات = واا من چم شده چرا برای اون ناراحت میشم من که از اون خوشم نمیومد پس چرا ناراحتم ولی خیلی دو روعه پسره ی عوضیی سوار ماشین شدم رسیدم خونه با عصبانیت داشتم از پله ها میرفتم بالا
پدر ات= چته تو
ات= ولم کن
پدر ات= اوکی یادت نره فردا باید بری اون شرکته عه
ات = نه یادم نمیره
ات = رفتم تو اتاق خودم پرت کردم رو تخت پسره ی عوضی خیانت کار وقتی که برم از شر همشون راحت میشم
لباس هامو عوض کردم و نشتستم با لپ تاب فیلم دیدن
ته یانگ ویو
وایی اگه عمو بفهمه منو میکشه
سریع رفتم خونه عمو رفتم داخل عمو خیلی خونسرد رو مبل نشسته بود
ته یانگ= سلام عمو جان
پدر ات= سلام پسرم
ته یانگ = عمو ات کجاست
پدر ات = تو اتاقش چطور؟؟
۱۳.۹k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.