p۳۷
&اوففف بله؟
+پیشم بمون من از جیمین میترسم اون منو میکشه
&یااا جی هی یعنی انقدر خوردی؟
+ها؟من چی خوردم؟
&اوففف باشه..باشه پیشت میمونم...بیا بخوابیم
جی هی رو گذاشتم ردی تخت و خودمم باهاش خوابیدم...
(صبح ساعت ۱۰)
درحالی که جی هی راه میرفت و منو نانسی روی مبل توی حیاط نشسته بودیم
نانسی:یااا جی هیا سرم گیج رفت کم راه برو بیا بشین
+هه عوضی من عاشقت نشدم چون تنها بودم (اداشو درمیاره)
&کیو میگی؟
+چندساعته دارم چی میگم؟جیمین
نانسی:آرومتر الان مادرش میشنوه
+برام مهم نیس....وایی خدا دارم دیونه میشم مینا چجور دلش اومد این کارو کنه اون که میدونست جیمین از من خوشش میاد یا من ازش خوشم میاد اون چجور تونست این کارو کنه؟ آیش داره ردی اعصابم میره
&یا..جی هی بشین اعصاب ماهم بهم نریز
تا این حرفو گفتم یهو اومد جلو و یقمو گرفت و با چشمای درشت شده بهم نگاه کرد
+من میخوام بدونم جواب این کاراش چیه
اینو گفت و بازم دستاشو توی هم قفل کردو قدم زنان هی ادای جیمینو درمیآورد داشتم به ادا و اطفاراش نگاه میکردم که صدای میله های در اومد و جیمین و مینا پشت در نمایان شدن
نانسی:من میرم پیششون تا باهاشون آشنا بشم
جی هی خواست جلوی نانسی رو بازوشو گرفته
&جی هی اگه میخوای قوی باشی بزار اون طرفت بیاد نه تو...الانم عادی سلام میدی و از کنارشون رد میشی اوک؟
+اوهوم
رفتیم جلوشون
+سلام خوش اومدین...
مینا:سلام...عزیزم بیا بریم
_باش بیبی تو برو منم میام
وقتی مینا رفت نانسی رو مامانم صدا زد و اونم رفت حالا من موندم و جی هیو جیمین
جیمین با اخم بهم نزدیک میشد(فعلا از زبون جونگ کوکه)که جی هی دستشو روی سینه جیمین گذاشت و عقب کشوند
+هی چیه دردت چیه؟
_هه دردم چیزی نیس
+یالا برو خونه
_دیونه ای تو
&جیمین بسه دیگه بیا بریم جی هی
دست جی هی رو گرفتم و رفتیم داخل بعدش جیمین اومد و سرسفره نشستیم داشتیم غذا میخوردیم جیمین شروع کرد به حرف زدن
#جی هی
_راستی خاله جی هی نمیخواد دست به کارشه؟
+منظورت چیه؟
_یعنی نمیخوای ازدواج کنی یا دوست پسر داشته باشی؟
+الان چیشد که اینو گفتی؟مگه به شمام ربطی داره؟
_خوب خاله احساس میکنم که جی هی و جونگ کوک باهم قرار میزارن
اینو که گفت جونگ کوک که درحال غذا خوردن بود و چیزی نمیگفت غذا به گلوش پرید و شروع کرد به سرفه کردن
+یاااا جیمین شی داری از حدت میگذری
_چیز بدی نگفتم که گفتم؟
م.ج:راستش جی هی دخترم منم اونطوری حس میکنم
+اصلا اگه من بخوام با کسی قرار بزارم به این ربطی نداره
اینو گفتم و رفتم اتاقم
&با اجازه منم میرم پیشش
_اینا خاله نگاه کن چقدر مشکوک میزنن
م.ج:بعدا خودم ازشون میپرسم ناهارتون رو بخورین
توی اتاقم بودم که جونگ کوک اومد داخل اتاق
&نونا
+به من نگو نونا
&باشه جی هی
+هوم؟
&حرف جیمین به تو اثر میذاره؟
+اصلا حرفش به جهنم فقط مادرم اونطوری فکر نکنه
&اگه واقعیت باشه چی؟
بهش با چشمای ریز نگاه کردم
+جی کی مشکوک میزنی
&چی؟من؟
+هوم..نکنه...
&یااااا بسه دیگه چرا انقدر کشش میدی..بیا بریم ناهار بخوریم
+نمیخوام
&زود باش
+اوففف فقط بخاطر توا
&اوک
رفتیم سر سفره وقتی ناهارمون رو خوردیم پدر و مادرم با خالم رفتن حیاط
نانسی:بچه ها حوصلم سر رفته باهم حرف بزنین دیگه
+اوففف نانسی ول کن توروخدا
که یهو گوشیم زنگ زد برداشتم
+بله؟
خانم:سلام شما خانم شیم جی هی هستین؟
+بله خودمم
خانم:امروز میتونین بیاین خونه رو تحویل بگیرین
+اها پس خوبه
خانم:حتمی تشریف بیارین
+خداحافظ
قطع کردم
+نانسی جی کی آماده بشین بریم خونه رو ببینیم
_چه خونه ای؟
با کلافگی گفتم
+میخوام بخرم...آماده شدین؟
&اره بریم
باهم سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت خونه قبلا آدرسشو گرفته بودم وقتی رسیدیم دم در
+پیشم بمون من از جیمین میترسم اون منو میکشه
&یااا جی هی یعنی انقدر خوردی؟
+ها؟من چی خوردم؟
&اوففف باشه..باشه پیشت میمونم...بیا بخوابیم
جی هی رو گذاشتم ردی تخت و خودمم باهاش خوابیدم...
(صبح ساعت ۱۰)
درحالی که جی هی راه میرفت و منو نانسی روی مبل توی حیاط نشسته بودیم
نانسی:یااا جی هیا سرم گیج رفت کم راه برو بیا بشین
+هه عوضی من عاشقت نشدم چون تنها بودم (اداشو درمیاره)
&کیو میگی؟
+چندساعته دارم چی میگم؟جیمین
نانسی:آرومتر الان مادرش میشنوه
+برام مهم نیس....وایی خدا دارم دیونه میشم مینا چجور دلش اومد این کارو کنه اون که میدونست جیمین از من خوشش میاد یا من ازش خوشم میاد اون چجور تونست این کارو کنه؟ آیش داره ردی اعصابم میره
&یا..جی هی بشین اعصاب ماهم بهم نریز
تا این حرفو گفتم یهو اومد جلو و یقمو گرفت و با چشمای درشت شده بهم نگاه کرد
+من میخوام بدونم جواب این کاراش چیه
اینو گفت و بازم دستاشو توی هم قفل کردو قدم زنان هی ادای جیمینو درمیآورد داشتم به ادا و اطفاراش نگاه میکردم که صدای میله های در اومد و جیمین و مینا پشت در نمایان شدن
نانسی:من میرم پیششون تا باهاشون آشنا بشم
جی هی خواست جلوی نانسی رو بازوشو گرفته
&جی هی اگه میخوای قوی باشی بزار اون طرفت بیاد نه تو...الانم عادی سلام میدی و از کنارشون رد میشی اوک؟
+اوهوم
رفتیم جلوشون
+سلام خوش اومدین...
مینا:سلام...عزیزم بیا بریم
_باش بیبی تو برو منم میام
وقتی مینا رفت نانسی رو مامانم صدا زد و اونم رفت حالا من موندم و جی هیو جیمین
جیمین با اخم بهم نزدیک میشد(فعلا از زبون جونگ کوکه)که جی هی دستشو روی سینه جیمین گذاشت و عقب کشوند
+هی چیه دردت چیه؟
_هه دردم چیزی نیس
+یالا برو خونه
_دیونه ای تو
&جیمین بسه دیگه بیا بریم جی هی
دست جی هی رو گرفتم و رفتیم داخل بعدش جیمین اومد و سرسفره نشستیم داشتیم غذا میخوردیم جیمین شروع کرد به حرف زدن
#جی هی
_راستی خاله جی هی نمیخواد دست به کارشه؟
+منظورت چیه؟
_یعنی نمیخوای ازدواج کنی یا دوست پسر داشته باشی؟
+الان چیشد که اینو گفتی؟مگه به شمام ربطی داره؟
_خوب خاله احساس میکنم که جی هی و جونگ کوک باهم قرار میزارن
اینو که گفت جونگ کوک که درحال غذا خوردن بود و چیزی نمیگفت غذا به گلوش پرید و شروع کرد به سرفه کردن
+یاااا جیمین شی داری از حدت میگذری
_چیز بدی نگفتم که گفتم؟
م.ج:راستش جی هی دخترم منم اونطوری حس میکنم
+اصلا اگه من بخوام با کسی قرار بزارم به این ربطی نداره
اینو گفتم و رفتم اتاقم
&با اجازه منم میرم پیشش
_اینا خاله نگاه کن چقدر مشکوک میزنن
م.ج:بعدا خودم ازشون میپرسم ناهارتون رو بخورین
توی اتاقم بودم که جونگ کوک اومد داخل اتاق
&نونا
+به من نگو نونا
&باشه جی هی
+هوم؟
&حرف جیمین به تو اثر میذاره؟
+اصلا حرفش به جهنم فقط مادرم اونطوری فکر نکنه
&اگه واقعیت باشه چی؟
بهش با چشمای ریز نگاه کردم
+جی کی مشکوک میزنی
&چی؟من؟
+هوم..نکنه...
&یااااا بسه دیگه چرا انقدر کشش میدی..بیا بریم ناهار بخوریم
+نمیخوام
&زود باش
+اوففف فقط بخاطر توا
&اوک
رفتیم سر سفره وقتی ناهارمون رو خوردیم پدر و مادرم با خالم رفتن حیاط
نانسی:بچه ها حوصلم سر رفته باهم حرف بزنین دیگه
+اوففف نانسی ول کن توروخدا
که یهو گوشیم زنگ زد برداشتم
+بله؟
خانم:سلام شما خانم شیم جی هی هستین؟
+بله خودمم
خانم:امروز میتونین بیاین خونه رو تحویل بگیرین
+اها پس خوبه
خانم:حتمی تشریف بیارین
+خداحافظ
قطع کردم
+نانسی جی کی آماده بشین بریم خونه رو ببینیم
_چه خونه ای؟
با کلافگی گفتم
+میخوام بخرم...آماده شدین؟
&اره بریم
باهم سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت خونه قبلا آدرسشو گرفته بودم وقتی رسیدیم دم در
۴۴.۲k
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.