سلاح سرد(پارت17)
سلاح سرد(پارت17)
*جیمین ویو*
از وقتی کیمین دیدم رفتارم عجیب شده و همش حواسم پرته و سر همین قضیه با جین دعوام شد از شدت عصبانیت زدم از خونه بیرون تو راه وقتی داشتم میرفتم همش فکر میکردم که چرا اینجوری شدم هوفف ...تو فکر بودم که گوشیم زنگ خورد..کوک بود
جیمین:الو
کوک:الو سلام خوبی
جیمین:سلام ممنون کار داشتی؟
کوک:اومم کجایی؟
جیمین:بیرون
کوک:شنیدم دعوا کردی
جیمین:کوک اصلا حوصله ندارم
کوک:خب حالا میتونی بیای دنبالم باهم بریم یکم دور بزنیم
جیمین:کجایی
کوک:من سر همون پارک که همیشه میریم
جیمین:اوک اوک 30 مین دیگ اونجام
کوک:اوک بای
گوشیو قطع کردم و رفتم سمت پارک همیشگیمون.....
^جینهو ویو^
هوفف واقعا رفتن رو اعصابم پس تصمیم گرفتم از اون خونه بزنم بیرون اما جایی ندارم..عیب نداره میرم هتل اره خوبه..حداقل کسی نیست که گیر بده پس کوله پشتی بزرگ مشکیم برداشتم چند دست لباس ریختم توش و وسایل مورد نیاز مثل شناسنامه وو اینا رو هم برداشتم و از خونه زدم بیرون و رفتم سمت هتل یه اتاق گرفتم و رفتم داخل لباسام عوض کردم و افتادم رو تخت که نفهمیدم کی خوابم برد..........
^مینهو یو^
واقعا از دست این رفتارای جینهو خسته شدم پس تصمیم گرفتم جلوش وایستم....هرچقدر زنگ زدم جوا نداد هوفف حالا این خیره سر از کجا گیرش بیارم سعی کردم افکارم پاک کنم پس رفتم بار تا مست کنم چون فک میکردم حالم بهتر میشه.....
"کوک ویو"
وقتی شنیدم جیمین با جین دعواش شده تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم و بهش بگم تا بیاد پیشم و بریم بار واقعا فشار این روزا خیلی سخت بود و مطمئنن جیمین قبول میکرد..راستش حتی میخواستم قضیه جینهو هم بهش بگم تا دلم پیش یکی خالی کرده باشم.....جیمین امد و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت بار....
پایان پارت17
*جیمین ویو*
از وقتی کیمین دیدم رفتارم عجیب شده و همش حواسم پرته و سر همین قضیه با جین دعوام شد از شدت عصبانیت زدم از خونه بیرون تو راه وقتی داشتم میرفتم همش فکر میکردم که چرا اینجوری شدم هوفف ...تو فکر بودم که گوشیم زنگ خورد..کوک بود
جیمین:الو
کوک:الو سلام خوبی
جیمین:سلام ممنون کار داشتی؟
کوک:اومم کجایی؟
جیمین:بیرون
کوک:شنیدم دعوا کردی
جیمین:کوک اصلا حوصله ندارم
کوک:خب حالا میتونی بیای دنبالم باهم بریم یکم دور بزنیم
جیمین:کجایی
کوک:من سر همون پارک که همیشه میریم
جیمین:اوک اوک 30 مین دیگ اونجام
کوک:اوک بای
گوشیو قطع کردم و رفتم سمت پارک همیشگیمون.....
^جینهو ویو^
هوفف واقعا رفتن رو اعصابم پس تصمیم گرفتم از اون خونه بزنم بیرون اما جایی ندارم..عیب نداره میرم هتل اره خوبه..حداقل کسی نیست که گیر بده پس کوله پشتی بزرگ مشکیم برداشتم چند دست لباس ریختم توش و وسایل مورد نیاز مثل شناسنامه وو اینا رو هم برداشتم و از خونه زدم بیرون و رفتم سمت هتل یه اتاق گرفتم و رفتم داخل لباسام عوض کردم و افتادم رو تخت که نفهمیدم کی خوابم برد..........
^مینهو یو^
واقعا از دست این رفتارای جینهو خسته شدم پس تصمیم گرفتم جلوش وایستم....هرچقدر زنگ زدم جوا نداد هوفف حالا این خیره سر از کجا گیرش بیارم سعی کردم افکارم پاک کنم پس رفتم بار تا مست کنم چون فک میکردم حالم بهتر میشه.....
"کوک ویو"
وقتی شنیدم جیمین با جین دعواش شده تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم و بهش بگم تا بیاد پیشم و بریم بار واقعا فشار این روزا خیلی سخت بود و مطمئنن جیمین قبول میکرد..راستش حتی میخواستم قضیه جینهو هم بهش بگم تا دلم پیش یکی خالی کرده باشم.....جیمین امد و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت بار....
پایان پارت17
۴.۴k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.