بد باش ولی ماله من باش Part 2
بد باش ولی ماله من باش Part 2
٪ دخترم پاشو ارباب صدات می کنه
+ چشم آجوما الآن
ویو سویون :
بالاخره پاشدم و یه حموم ۲ دیقه ای گرفتم و یه لباس خوب پوشیدم و موهامو شونه کردم و رفتم پیش ارباب . تق تق
از دید یونگی : می خواستم به جونگ کوک زنگ بزنم که صدای تق تق در اومد .
_ بیا تو . سویون اومد تو . محوش شدم یه دختر چور می تونه اینقدر خوشگل و جذاب و کیوت باشه . به خودم اومدم و گفتم : بیا بشین سویون .
+ چشم . و نشستم
_ خب امروز برو تو باغ و باغچه رو درست کن فهمیدی ؟ 😐
+ بله ارباب .
_ چی ؟؟ دوباره بگو .
+ ببخشید ، بله یونگی الآن می رم .
_ حالا درست شد......و
+ بله ؟
_ برگشتی ظهر برای من ناهار درست می کنی و برام یه کیک هم درست می کنی ، وانیلی هم حتما باشه ، و دو تا درست کن .
+ بله ، چشم .
از دید سویون : قلبم داشت تند تند می زد انگار می خواست از تنم بیاد بیرون . ازش ۵ متر فاصله رو داشتم ولی......ولی نکنه من عاشقشم ؟ نچ....نچ سویون تو عاشق یونگی نیستی .😐😐😥
بدو از تو اتاقم یه کش برداشتم و رفتم تو حیاط .نشستم و موهامو دم اسبی بستن و شروع کردم به درست کردن باغچه . یهویی تو خاک یه گل رز تازه رو دیدم که افتاده بود . برداشتمش و بوش کردم ، مست بوی گل شدم . و رفتم دو تا کیک رو درست کردم و سریع برگشتم تو باغچه تا یونگی دعوام نکنه 😐😐
ویو یونگی : بهش گفتم بره باغچه رو درست کنه که ببینمش و کارهامو بهش بگم . وقتی موهاشو بست ، نگاش کردم ، خیلی شبیه مامانم می شد .
و وقتی گل رزُ بو می کرد واقعا شبیه مامان و خواهرم می شد .
زنگ زدم به جونگ کوک .
جیکی - بله هیونگ ؟
_ با پسرا پاشید بیاید .
- باشه هیونگ ، خدافظ
_ خدافظ
دید سویون
داشتم باغچه رو درست می کردم که دیدم شیش تا پسر اومدن .
& ته ته : تو کی هستی ؟؟
_ امم.....سلام من سویون هستم خدمتکار جدید این خونه .
# جیمین : اوممم....موفق باشی سوییتی 😉
پسرا دونه دونه صحبت کردن و منم با همشون آشنا شدم و گفتم
+ عذر خواهی منو قبول کنید باید برگردم سر کارم وگرنه یونگی منو تنبیه می کنه .
^ نامی : یونگی ؟؟ چرا تو اسم اونو گفتی ؟؟؟
+ ببخشید ، خودش بهم گفت اینجوری صداش کنم .
^ باش موفق باشی .
° جین : آره .
از دید پسرا : رفتیم تو که یونگی از بالا اومد .
_ سلام پسرا . بشینین .
الآن می گم یه چیزی بیارن . رفتم تو باغ و گفتم : سویونننن
+ بله ؟؟؟ و بدو بدو اومدم .
_ اون دو تا کیک رو با نوشیدنی بیار
+ چشم
و رفتم تو آشپز خونه و دستامو شستم صرتمو شستم و کیک و با نوشبدنی براشون برداشتن و بردم . موهامم باز کردم و یه تیکه کوچیکش رو بستم پشت سرم و رفتم .
+ نوش جون . ولی نگاه هایی رو خودم حس کردم . برگشتم و دیدم یونگیه . یه لبخند کوچیک زدم ، و رفتم تو اتاقم . 😧😧از اون چیزی که فکر می کردم سخت تره .
بعدش زنگ زدم به می هی .
£ سلام لباشک .
+ سلام کلوچه . چطوری ؟؟؟
£ خوبم ، مرسی . اوضاع خوبه ؟؟؟
+ آره خوبه مرسی ، فقط خواستم یکم باهات حرف بزنم و از حالت با خبر بشم . من دیشب خیلی دیر خوابیدم . می خوام بخوابم ، اودافظ 💜🥺💜🥺
£ اودافظ شیطون .
+ و گرفتم یه خورده همونجوری خوابیدم .
ویو یونگی : خب ، محموله کی و کجا رسیده ؟؟؟
° همین یک ساعت پیش تویه گانگ نام .
_ باشه امشب می ریم که ببریمشون .
ته ؟؟
& بله ؟؟
_ به نظرت هر چی سلاح لازمه بردار و به بقیه بده .
& باشه هیونگ
٪ دخترم پاشو ارباب صدات می کنه
+ چشم آجوما الآن
ویو سویون :
بالاخره پاشدم و یه حموم ۲ دیقه ای گرفتم و یه لباس خوب پوشیدم و موهامو شونه کردم و رفتم پیش ارباب . تق تق
از دید یونگی : می خواستم به جونگ کوک زنگ بزنم که صدای تق تق در اومد .
_ بیا تو . سویون اومد تو . محوش شدم یه دختر چور می تونه اینقدر خوشگل و جذاب و کیوت باشه . به خودم اومدم و گفتم : بیا بشین سویون .
+ چشم . و نشستم
_ خب امروز برو تو باغ و باغچه رو درست کن فهمیدی ؟ 😐
+ بله ارباب .
_ چی ؟؟ دوباره بگو .
+ ببخشید ، بله یونگی الآن می رم .
_ حالا درست شد......و
+ بله ؟
_ برگشتی ظهر برای من ناهار درست می کنی و برام یه کیک هم درست می کنی ، وانیلی هم حتما باشه ، و دو تا درست کن .
+ بله ، چشم .
از دید سویون : قلبم داشت تند تند می زد انگار می خواست از تنم بیاد بیرون . ازش ۵ متر فاصله رو داشتم ولی......ولی نکنه من عاشقشم ؟ نچ....نچ سویون تو عاشق یونگی نیستی .😐😐😥
بدو از تو اتاقم یه کش برداشتم و رفتم تو حیاط .نشستم و موهامو دم اسبی بستن و شروع کردم به درست کردن باغچه . یهویی تو خاک یه گل رز تازه رو دیدم که افتاده بود . برداشتمش و بوش کردم ، مست بوی گل شدم . و رفتم دو تا کیک رو درست کردم و سریع برگشتم تو باغچه تا یونگی دعوام نکنه 😐😐
ویو یونگی : بهش گفتم بره باغچه رو درست کنه که ببینمش و کارهامو بهش بگم . وقتی موهاشو بست ، نگاش کردم ، خیلی شبیه مامانم می شد .
و وقتی گل رزُ بو می کرد واقعا شبیه مامان و خواهرم می شد .
زنگ زدم به جونگ کوک .
جیکی - بله هیونگ ؟
_ با پسرا پاشید بیاید .
- باشه هیونگ ، خدافظ
_ خدافظ
دید سویون
داشتم باغچه رو درست می کردم که دیدم شیش تا پسر اومدن .
& ته ته : تو کی هستی ؟؟
_ امم.....سلام من سویون هستم خدمتکار جدید این خونه .
# جیمین : اوممم....موفق باشی سوییتی 😉
پسرا دونه دونه صحبت کردن و منم با همشون آشنا شدم و گفتم
+ عذر خواهی منو قبول کنید باید برگردم سر کارم وگرنه یونگی منو تنبیه می کنه .
^ نامی : یونگی ؟؟ چرا تو اسم اونو گفتی ؟؟؟
+ ببخشید ، خودش بهم گفت اینجوری صداش کنم .
^ باش موفق باشی .
° جین : آره .
از دید پسرا : رفتیم تو که یونگی از بالا اومد .
_ سلام پسرا . بشینین .
الآن می گم یه چیزی بیارن . رفتم تو باغ و گفتم : سویونننن
+ بله ؟؟؟ و بدو بدو اومدم .
_ اون دو تا کیک رو با نوشیدنی بیار
+ چشم
و رفتم تو آشپز خونه و دستامو شستم صرتمو شستم و کیک و با نوشبدنی براشون برداشتن و بردم . موهامم باز کردم و یه تیکه کوچیکش رو بستم پشت سرم و رفتم .
+ نوش جون . ولی نگاه هایی رو خودم حس کردم . برگشتم و دیدم یونگیه . یه لبخند کوچیک زدم ، و رفتم تو اتاقم . 😧😧از اون چیزی که فکر می کردم سخت تره .
بعدش زنگ زدم به می هی .
£ سلام لباشک .
+ سلام کلوچه . چطوری ؟؟؟
£ خوبم ، مرسی . اوضاع خوبه ؟؟؟
+ آره خوبه مرسی ، فقط خواستم یکم باهات حرف بزنم و از حالت با خبر بشم . من دیشب خیلی دیر خوابیدم . می خوام بخوابم ، اودافظ 💜🥺💜🥺
£ اودافظ شیطون .
+ و گرفتم یه خورده همونجوری خوابیدم .
ویو یونگی : خب ، محموله کی و کجا رسیده ؟؟؟
° همین یک ساعت پیش تویه گانگ نام .
_ باشه امشب می ریم که ببریمشون .
ته ؟؟
& بله ؟؟
_ به نظرت هر چی سلاح لازمه بردار و به بقیه بده .
& باشه هیونگ
۳.۸k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.