₽=¹⁷

زنگ اخر خورد بابا هم امروز گفته بود خودش میاد دنبالم برا همین رفتم بیرونو منتظر موندم ولی نیومد همینطوری واستاده بودم تا بیاد که گرمی دسته کسیرو پشتم حس کردم برگشتم دیدم دایانه گفت...
دایان:خانم خوشگله بیا من میرسونمت
نیونا:نه بابام خودش میخواد بیاد دنبالم
دایان:یه ربع از زنگ گذشته و خبری هم از بابات نیست بیا من میرسونمت
نیونا:نمیخواد بابام العان میاد
دایان:لج نکن دیگه بیا من میرسونمت
نیونا:پوفیییی کردمو گفتم باش رفتیم و سوار ماشینش شدیمو ادرس خونه رو گفتم و راه افتادیم
ویو کوک
امروز به نیونا قول داده بودم میام دنبالش اما این جانگ کصخل یادش رفته بود پرونده قاچاق جدیدو بهم بده و نصف کارام عقب افتاد و مجبور شدم کمی بیشتر صبر کنم یه ربع بعد....سریع کارامو انجام دادمو سوار ماشین شدم خیلی خوشحال بودم بعد چندساعت دوری نیونارو میبینم....رفتم سمت مدرسش وقتی رسیدم......نبود تعجب کردم
کوک:پس این بچه کجاست
پیاده شدمو رفتم پیش چان
کوک:نیونا کجاست(داد)
چان:اقای جئون سلام
کوک:جوابه منو بده(داد)دخترم کجاست؟؟؟
چان:د...دخترتون رفت
کوک:یعنی چی رفت هاااا شما اینجا پشمین؟؟؟؟ مگه من نگفتم حواستون کامل به نیونا باشههههه
چان:ب...ببخشی....
کوک:حرفشو قط کردم......خفههههه شو
سریع رفتم نشستم تو ماشینو سمت خونه حرکت کردم
دارم برات نیونا.....
#وانشات
#فیلم
#فیک
#پست_جدید
#والپیپر