وانشات خونآشامی ~آشنایی خونین ~pt22
دکتر: لطفا اروم باشین... ما هرچی از دستموم بر میاد براش مکنم
تهیونگ: من بچمو. زنمو هردوتتشو سالم مخام.. کوچیکترین اسیب ببینن!
دکتر: شما نگران نباشین
دکتر رفت تو
و تهیونگ از نگرانی ب اینور و اونور میرفت ک یهویی چیزی نیاد سر دوتاتون
زایمانت خیلی سخت شد
بعد ۷،۸دقیقه صدای گریه بچ اومد.. بدنیا اومد.. سالم بود
دکتر لباسای بچ رو بهش پوشوند.. و بهت داد ک بهش شیر بدی
بعد اینک شیر دادی بهش
رفت پیش تهیونگ
دکتر: تبریک میگم هردوشون سالمن میتونین ببینین
تهیونگ زود اومد تو
کنارت نشست
تهیونگ: خیلی نگران شدم ک چیزی بیاد سر دوتاتون
ا. ت: بیشتر نگران من بودی یا بچمون
تهیونگ: این چ سوالیه البته ک ت اگ ت نباشی این بچه چط بزرگ شه... من چط زندگی کنم..
حرفش واس قلبت خوب بود خشحال شدی
ا. ت: میگم شما همین ک تاز بدنیا میایین هم خیلی قدبلندین.... نگا کن من تاحالا بچ ب این بلندی ندبده بودم
بهت خندید
دکتر بردتت اتاقت تا تو اتاقت استراحت کنی
شب شد
ول تهیونگ دباره مث این اخرا شب دیر کرد
نگرانش بودی
ک اومد تو
اومد کنارت نشست
ت دستش ی چی بود
تهیونگ: بچمون خابه
ا. ت: اره تاز بهش شیر دادم خابید
ی جوراب بود ت دستش
خیلی خاص بنظ میرسید
تهیونگ: این جوراب هیچوقت کوچیک نمشع هیچ بزرگ مشه
ا. ت: چط
تهیونگ: این جوراب... پاش هر چق بزرگ شه دبار ت پاش جا مشه و فق وقی پسرمون بپوشه بزرگ میشه
ا. ت: چط فق توی پای اون
تهیونگ: این ی جور نشان دهنده این ک اون پادشاه اینده است
ا. ت: اوممم..... راستی ول ما هنو تصمیم نگرفتیم اسم بچمون رو چی بزاریم
تهیونگ: من بهش فکر کردم
ا. ت: چی
تهیونگ: خب ول ت بگی بهتر
ا. ت: تهیونگ!
تهیونگ: باشه.... چیز.... اسمش دا یونگ باشع معنیش: بزرگ و صالح، صادقانه هس
ا. ت: وای چ معنای خوبی... دایونگ.... اسم... خیلییی قشنگیه
*یک ماه بعد*
تهیونگ باید در ی زمان های مشخقی جشن پادشاهای بگیرد و هنه رو ب اپنجا دعوت کنه و نشانه قدرتش رو نشون بده ..
همه خونه داشتن واس مراسم اماده میشدن
خدمتکارا اومدن تو
ا. ت: اینا چین..... خوشگلن هااا
": اینا رو باید تو مراسم بپوشین... این لباسا از اول تا الان تموم ملکه ها پوشیدن.... تاج شما و ارباب هم وقت مراسم میاریم... تا در خطر نباشن
رفتن
جلوی آینه لباسو. گرفتی
ا. ت: ملکه..... بل من ملکه اینجام.....
رباسای تهیونگ رو هم اورده بودن لباس هردوتون باهم ست بود
هر دو هم پر داشتن
و مث اینکه طلاکوب بودن
خیلی سنگین بودن هردو لباس
تهیونگ: من بچمو. زنمو هردوتتشو سالم مخام.. کوچیکترین اسیب ببینن!
دکتر: شما نگران نباشین
دکتر رفت تو
و تهیونگ از نگرانی ب اینور و اونور میرفت ک یهویی چیزی نیاد سر دوتاتون
زایمانت خیلی سخت شد
بعد ۷،۸دقیقه صدای گریه بچ اومد.. بدنیا اومد.. سالم بود
دکتر لباسای بچ رو بهش پوشوند.. و بهت داد ک بهش شیر بدی
بعد اینک شیر دادی بهش
رفت پیش تهیونگ
دکتر: تبریک میگم هردوشون سالمن میتونین ببینین
تهیونگ زود اومد تو
کنارت نشست
تهیونگ: خیلی نگران شدم ک چیزی بیاد سر دوتاتون
ا. ت: بیشتر نگران من بودی یا بچمون
تهیونگ: این چ سوالیه البته ک ت اگ ت نباشی این بچه چط بزرگ شه... من چط زندگی کنم..
حرفش واس قلبت خوب بود خشحال شدی
ا. ت: میگم شما همین ک تاز بدنیا میایین هم خیلی قدبلندین.... نگا کن من تاحالا بچ ب این بلندی ندبده بودم
بهت خندید
دکتر بردتت اتاقت تا تو اتاقت استراحت کنی
شب شد
ول تهیونگ دباره مث این اخرا شب دیر کرد
نگرانش بودی
ک اومد تو
اومد کنارت نشست
ت دستش ی چی بود
تهیونگ: بچمون خابه
ا. ت: اره تاز بهش شیر دادم خابید
ی جوراب بود ت دستش
خیلی خاص بنظ میرسید
تهیونگ: این جوراب هیچوقت کوچیک نمشع هیچ بزرگ مشه
ا. ت: چط
تهیونگ: این جوراب... پاش هر چق بزرگ شه دبار ت پاش جا مشه و فق وقی پسرمون بپوشه بزرگ میشه
ا. ت: چط فق توی پای اون
تهیونگ: این ی جور نشان دهنده این ک اون پادشاه اینده است
ا. ت: اوممم..... راستی ول ما هنو تصمیم نگرفتیم اسم بچمون رو چی بزاریم
تهیونگ: من بهش فکر کردم
ا. ت: چی
تهیونگ: خب ول ت بگی بهتر
ا. ت: تهیونگ!
تهیونگ: باشه.... چیز.... اسمش دا یونگ باشع معنیش: بزرگ و صالح، صادقانه هس
ا. ت: وای چ معنای خوبی... دایونگ.... اسم... خیلییی قشنگیه
*یک ماه بعد*
تهیونگ باید در ی زمان های مشخقی جشن پادشاهای بگیرد و هنه رو ب اپنجا دعوت کنه و نشانه قدرتش رو نشون بده ..
همه خونه داشتن واس مراسم اماده میشدن
خدمتکارا اومدن تو
ا. ت: اینا چین..... خوشگلن هااا
": اینا رو باید تو مراسم بپوشین... این لباسا از اول تا الان تموم ملکه ها پوشیدن.... تاج شما و ارباب هم وقت مراسم میاریم... تا در خطر نباشن
رفتن
جلوی آینه لباسو. گرفتی
ا. ت: ملکه..... بل من ملکه اینجام.....
رباسای تهیونگ رو هم اورده بودن لباس هردوتون باهم ست بود
هر دو هم پر داشتن
و مث اینکه طلاکوب بودن
خیلی سنگین بودن هردو لباس
۱۶۹.۲k
۰۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.