11 Part
از زبان رز:
از خواب بلند شدم. سرم درد میکرد. با یه لیوان مست شدم. فکر نمیکردم انقدر ظرفیتم کم باشه. جین روی مبل خوابیده بود. چرا؟ بلند شدم تا پتو روش بندازم. صورتش عرق کرده بود و نفس نفس میزد. کنارش نشستم.
رز: جین خوبی؟
با یه صدای کمی جوابم رو داد که خوبه.
رز: تو که مریض شدی!
رفتم بیرون و پیش خدمتکار.
رز: سریع پزشک رو خبر کن.
خدمتکار: سلام ولی پزشک رفتن.
رز: یعنی چی که رفته؟!
خدمتکار: یه مشکل جدی پیش و اومد و مجبور شدن برن.
رز: ولی حال شاهزاده بده.
خدمتکار: ببخشید ولی باید تا فردا صبر کنید.
رز: شت
چند تا پارچه برداشتم و یه مقدار آب خنک داخل یه ظرف ریختم. بردمشون داخل اتاق و کنار جین نشستم.
رز: خیلی داری درد میکشی نه؟
پارچه رو خیس کردم و روی پیشونیش گذاشتم. باید اول تبش رو پایین بیارم. تا ظهر طول کشید.
یکم خسته شده بودم ولی اهمیت ندادم. چندین بار مامانم اینجوری شده بود. میدونستم باید چیکار کنم. رفتم بیرون و چندتا گیاه رو که برای درست کردن دارو نیاز داشتم رو پیدا کردم. همشون رو داخل یه ظرف پودر کردم و با آب ترکیبشون کردم. بدمزه ست ولی خیلی سریع اثر میکنه. آروم سر جین رو بلند کردم و دارو رو با قاشق، آروم داخل دهنش ریختم. چهرش یکم تو هم رفت. خوب شد که خوابه. اینجوری مزه ش رو کمتر میفهمه. باید 3 بار دیگه هم بهش بدم. همونطور که کنارش نشسته بودم، سعی میکردم ریه م رو از عطری که چندوقته منو جذب خودش کرده، پر کنم. عطری که منو به خودش جذب میکنه.
...
شب شده بود و من از جام تکون نخورده بودم ولی هرلحظه بیشتر یاد مامانم میوفتادم.
رز: مطمینم زود خوب میشی.
اگه بیشتر از دو سه روز ادامه داشته باشه، بدنش خیلی ضعیف میشه.
شاید باید فردا واسش داروی تقویتی درست کنم ولی دیگه برای فردا. چون اونشب به قدری خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد.
...
لایک
♥️
#فیک_بی_تی_اس
فیک ماه کوچک من
از خواب بلند شدم. سرم درد میکرد. با یه لیوان مست شدم. فکر نمیکردم انقدر ظرفیتم کم باشه. جین روی مبل خوابیده بود. چرا؟ بلند شدم تا پتو روش بندازم. صورتش عرق کرده بود و نفس نفس میزد. کنارش نشستم.
رز: جین خوبی؟
با یه صدای کمی جوابم رو داد که خوبه.
رز: تو که مریض شدی!
رفتم بیرون و پیش خدمتکار.
رز: سریع پزشک رو خبر کن.
خدمتکار: سلام ولی پزشک رفتن.
رز: یعنی چی که رفته؟!
خدمتکار: یه مشکل جدی پیش و اومد و مجبور شدن برن.
رز: ولی حال شاهزاده بده.
خدمتکار: ببخشید ولی باید تا فردا صبر کنید.
رز: شت
چند تا پارچه برداشتم و یه مقدار آب خنک داخل یه ظرف ریختم. بردمشون داخل اتاق و کنار جین نشستم.
رز: خیلی داری درد میکشی نه؟
پارچه رو خیس کردم و روی پیشونیش گذاشتم. باید اول تبش رو پایین بیارم. تا ظهر طول کشید.
یکم خسته شده بودم ولی اهمیت ندادم. چندین بار مامانم اینجوری شده بود. میدونستم باید چیکار کنم. رفتم بیرون و چندتا گیاه رو که برای درست کردن دارو نیاز داشتم رو پیدا کردم. همشون رو داخل یه ظرف پودر کردم و با آب ترکیبشون کردم. بدمزه ست ولی خیلی سریع اثر میکنه. آروم سر جین رو بلند کردم و دارو رو با قاشق، آروم داخل دهنش ریختم. چهرش یکم تو هم رفت. خوب شد که خوابه. اینجوری مزه ش رو کمتر میفهمه. باید 3 بار دیگه هم بهش بدم. همونطور که کنارش نشسته بودم، سعی میکردم ریه م رو از عطری که چندوقته منو جذب خودش کرده، پر کنم. عطری که منو به خودش جذب میکنه.
...
شب شده بود و من از جام تکون نخورده بودم ولی هرلحظه بیشتر یاد مامانم میوفتادم.
رز: مطمینم زود خوب میشی.
اگه بیشتر از دو سه روز ادامه داشته باشه، بدنش خیلی ضعیف میشه.
شاید باید فردا واسش داروی تقویتی درست کنم ولی دیگه برای فردا. چون اونشب به قدری خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد.
...
لایک
♥️
#فیک_بی_تی_اس
فیک ماه کوچک من
۱۲.۳k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.