◤𝐌𝐢𝐬𝐭𝐫𝐞𝐬𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚◢
◤𝐌𝐢𝐬𝐭𝐫𝐞𝐬𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚◢
𝐏𝐚𝐫𝐭 32
══════════════════
با برخورد نور ضعیفی به چشمهاش...به ارومی چشمانش رو باز کرد...
هنوز بعد از گذشت چندین ساعت منتظر بود...منتظر مرد...با تموم وجود امیدوار بود که برای مرد اهمیت داره و مرد به دنبالش میاد..
نگاهی به بالا انداخت و جویای منبع نور شد...و منبع نور ، نور فلش تلفنی بود که در حال عکس برداری بود ولی..عکس برداری از چی ؟!
از اینکه دخترک در اتاقی تنها و تاریک با دستوپاهای بسته جایی نشسته و اینقدر آسیبپذیر و ناتوان به نظر میاد ؟!
به سختی ولی مثل همیشه با صدایی بدون لرز شروع به حرف زدن کرد...
══════════════════
❦ : چیکار میکنی؟!...
^ : مشخص نیست ؟ عکس میگیرم..
❦ : دقیقا...چرا داری عکس میگیری ؟!
^ : تا...برای کسی این عکس هارو بفرستم ؟!
❦ : برای چی ؟!
^ : ویکتور...مشخصا
❦ : چرا ؟!..
^ : زیادی سوال میپرسی...تا بهش بگن معشوقه عزیزش اینجاست...کنار من...دو قدمی مرگ
❦ : من معشوقش نیستم...
^ : یونابی...اگر معشوقه ویکتور باشی میتونم به بهترین روش ویکتور رو کنترل کنم و اگر نباشی...میمیری
❦ : چ...
^ : بذار یک سوال ازت بپرسم
❦ : بپرس...
══════════════════
دخترک کمی تردید کرد ولی...فقط اجازه داد مرد سوالاتش رو بپرسه...کنجکاو بود...در مورد اتفاقات اطرافش...
مرد قدمی نزدیک تر شد...روبروی دخترک نشست و با دست چونه دختر رو گرفت
══════════════════
^ : تو یک پلیسی...
❦ : پس ؟!
^ : از جرم های ویکتور خبر داری ؟
❦ : آره...
^ : همهشون ؟!
❦ : آره...
^ : قاچاق اسلحه ، قاچاق انسان ، پخش مواد مخدر ، قتل رسوندن ادم های بی گناه...همه رو میدونی ؟!
❦ : آره...
^ : خیلی جسور و باهوش...
══════════════════
مرد کمی نزدیک تر شد...صورتش روبروی صورت دخترک بود فقط...با اختلاف چندین سانتیمتر...اهی کوتاه کشید و به دخترک... خیره شد
══════════════════
^ : یک دختر جسور...باهوش و زیبا..مثل تو...کاملا مورد علاقه من...و چه چه چیزی جالب تر از اینکه این دختر معشوقه ویکتور هست...چطوری تونستی اون مرد رو اغوا کنی ،هومم ؟! کمی از دلبریهات رو به من نشون بده دختر...
❦ : چی ؟!
══════════════════
مرد حتی نزدیک تر شد...شهوت تنها چیزی بود که داخل چشماش دیده میشد
══════════════════
^ : کمی هم برای من باش...بذار بدنت رو مزه کنم...
══════════════════
مرد دوباره نزدیک شد...قصد مرد تنها بوسیدن و بازی کردن با دخترک بود ولی...دقیقا قبل از اینکه بتونه حرکتی انجام بده...دخترک جیغ بلندی کشید...ولی...دلیل جیغ چی بود ؟!
══════════════════
𝑪𝒐𝒏𝒅𝒊𝒕𝒊𝒐𝒏:170 𝒍𝒊𝒌𝒆𝒔 𝒂𝒏𝒅 18۵ 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕𝒔
𝐏𝐚𝐫𝐭 32
══════════════════
با برخورد نور ضعیفی به چشمهاش...به ارومی چشمانش رو باز کرد...
هنوز بعد از گذشت چندین ساعت منتظر بود...منتظر مرد...با تموم وجود امیدوار بود که برای مرد اهمیت داره و مرد به دنبالش میاد..
نگاهی به بالا انداخت و جویای منبع نور شد...و منبع نور ، نور فلش تلفنی بود که در حال عکس برداری بود ولی..عکس برداری از چی ؟!
از اینکه دخترک در اتاقی تنها و تاریک با دستوپاهای بسته جایی نشسته و اینقدر آسیبپذیر و ناتوان به نظر میاد ؟!
به سختی ولی مثل همیشه با صدایی بدون لرز شروع به حرف زدن کرد...
══════════════════
❦ : چیکار میکنی؟!...
^ : مشخص نیست ؟ عکس میگیرم..
❦ : دقیقا...چرا داری عکس میگیری ؟!
^ : تا...برای کسی این عکس هارو بفرستم ؟!
❦ : برای چی ؟!
^ : ویکتور...مشخصا
❦ : چرا ؟!..
^ : زیادی سوال میپرسی...تا بهش بگن معشوقه عزیزش اینجاست...کنار من...دو قدمی مرگ
❦ : من معشوقش نیستم...
^ : یونابی...اگر معشوقه ویکتور باشی میتونم به بهترین روش ویکتور رو کنترل کنم و اگر نباشی...میمیری
❦ : چ...
^ : بذار یک سوال ازت بپرسم
❦ : بپرس...
══════════════════
دخترک کمی تردید کرد ولی...فقط اجازه داد مرد سوالاتش رو بپرسه...کنجکاو بود...در مورد اتفاقات اطرافش...
مرد قدمی نزدیک تر شد...روبروی دخترک نشست و با دست چونه دختر رو گرفت
══════════════════
^ : تو یک پلیسی...
❦ : پس ؟!
^ : از جرم های ویکتور خبر داری ؟
❦ : آره...
^ : همهشون ؟!
❦ : آره...
^ : قاچاق اسلحه ، قاچاق انسان ، پخش مواد مخدر ، قتل رسوندن ادم های بی گناه...همه رو میدونی ؟!
❦ : آره...
^ : خیلی جسور و باهوش...
══════════════════
مرد کمی نزدیک تر شد...صورتش روبروی صورت دخترک بود فقط...با اختلاف چندین سانتیمتر...اهی کوتاه کشید و به دخترک... خیره شد
══════════════════
^ : یک دختر جسور...باهوش و زیبا..مثل تو...کاملا مورد علاقه من...و چه چه چیزی جالب تر از اینکه این دختر معشوقه ویکتور هست...چطوری تونستی اون مرد رو اغوا کنی ،هومم ؟! کمی از دلبریهات رو به من نشون بده دختر...
❦ : چی ؟!
══════════════════
مرد حتی نزدیک تر شد...شهوت تنها چیزی بود که داخل چشماش دیده میشد
══════════════════
^ : کمی هم برای من باش...بذار بدنت رو مزه کنم...
══════════════════
مرد دوباره نزدیک شد...قصد مرد تنها بوسیدن و بازی کردن با دخترک بود ولی...دقیقا قبل از اینکه بتونه حرکتی انجام بده...دخترک جیغ بلندی کشید...ولی...دلیل جیغ چی بود ؟!
══════════════════
𝑪𝒐𝒏𝒅𝒊𝒕𝒊𝒐𝒏:170 𝒍𝒊𝒌𝒆𝒔 𝒂𝒏𝒅 18۵ 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕𝒔
۴۵.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.