از دست داده پارت 15
.... اسلاید دو خونه ا. ت
ا. ت: آها دوست پسر قبلیم که بخاطر بی اعتمادی منو ول کرد
جونگ کوک: ا. ت من اون موقع عصبی بودم نمی دونستم چی بگم چیکار کنم
ا. ت: آدم تو عصبانیت خوده واقعیشو نشون میدن
جونگ کوک: دستت چی شد
ا. ت: تو نمیخواد نگران این چیزا باشی
جونگ کوک: ا. ت اینطوری نگو
ا. ت: میخوام بگم الانم برگرد خونه ، همونطور که تو منو از خونت انداختی بیرون
جونگ کوک: ببین من عصبی.........
ا. ت: چون باهیم هرکی یه چی بساز تو باور میکنی منو از خونه میندازی بیرون
نمیخوام مگه چیم کمه که تو اینجا منو از خونت بندازی بیرون سرم دادبزنی
انگار مهتاج توهم
جونگ کوک: من معذرت میخوام، قول میدم دیگه تکرار نکنم
ا. ت: باشه، بیا تو
هههههه فکر الان میبخشمت انقد سرد رفتار میکنم
که خودتم نفهمی از کجا ریدی
اومد تو نشست من ازش با فاصله نشستم
جونگ کوک: ا. ت دستاتو ببینم
ا. ت: بیا
جونگ کوک: چیشد
ا. ت: گلدون شکست دستم بریده شد
جونگ کوک: چرا حواست به خودت نیست
ا. ت: درسته، هیچکی مثل مامانم حواسش به من نبود
جونگ کوک: ا. ت
ا. ت: چیه راست میگم تو که دوماه با منی سر یه اعتماد منو دور انداختی دیگه
سرچی میخوای منو دور بندازی خدا میدونه
جونگ کوک: ا. ت بس کن بخدا دلم نمیاد اینطوری بگی
ا. ت: چطور دلت میاد منو از خون...........
لباشو گذاشت رو لبام شروع به بوسیدنم کردم اصلا باهاش همکاری نمیکردم
میخواستم جدا شم دستاشو دور صورتم قاب کرد
آروم جدا شد
جونگ کوک: دلت میاد بهم نه بگی
ا. ت: از نقطه ضعفم استفاده کردی
جونگ کوک: 😎
دوباره شروع کرد به بوسیدنم
ایندفعه همکاری کردم
ا. ت: آها دوست پسر قبلیم که بخاطر بی اعتمادی منو ول کرد
جونگ کوک: ا. ت من اون موقع عصبی بودم نمی دونستم چی بگم چیکار کنم
ا. ت: آدم تو عصبانیت خوده واقعیشو نشون میدن
جونگ کوک: دستت چی شد
ا. ت: تو نمیخواد نگران این چیزا باشی
جونگ کوک: ا. ت اینطوری نگو
ا. ت: میخوام بگم الانم برگرد خونه ، همونطور که تو منو از خونت انداختی بیرون
جونگ کوک: ببین من عصبی.........
ا. ت: چون باهیم هرکی یه چی بساز تو باور میکنی منو از خونه میندازی بیرون
نمیخوام مگه چیم کمه که تو اینجا منو از خونت بندازی بیرون سرم دادبزنی
انگار مهتاج توهم
جونگ کوک: من معذرت میخوام، قول میدم دیگه تکرار نکنم
ا. ت: باشه، بیا تو
هههههه فکر الان میبخشمت انقد سرد رفتار میکنم
که خودتم نفهمی از کجا ریدی
اومد تو نشست من ازش با فاصله نشستم
جونگ کوک: ا. ت دستاتو ببینم
ا. ت: بیا
جونگ کوک: چیشد
ا. ت: گلدون شکست دستم بریده شد
جونگ کوک: چرا حواست به خودت نیست
ا. ت: درسته، هیچکی مثل مامانم حواسش به من نبود
جونگ کوک: ا. ت
ا. ت: چیه راست میگم تو که دوماه با منی سر یه اعتماد منو دور انداختی دیگه
سرچی میخوای منو دور بندازی خدا میدونه
جونگ کوک: ا. ت بس کن بخدا دلم نمیاد اینطوری بگی
ا. ت: چطور دلت میاد منو از خون...........
لباشو گذاشت رو لبام شروع به بوسیدنم کردم اصلا باهاش همکاری نمیکردم
میخواستم جدا شم دستاشو دور صورتم قاب کرد
آروم جدا شد
جونگ کوک: دلت میاد بهم نه بگی
ا. ت: از نقطه ضعفم استفاده کردی
جونگ کوک: 😎
دوباره شروع کرد به بوسیدنم
ایندفعه همکاری کردم
۱۸.۱k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.