هیونلیکس پارت ۳
هیونجین برای کار به شهر رفته بود و اردو فلیکس هم به اونجا میرسید
هیونجین که یهو دیدم کلی پسر ریخته و اصلا حوصله شونو نداشت از وسط شون رد شد، فلیکس در حال جمع کردن و بستن زیپ ش بود که یهو هیونجین به شونه فلیکس زد.
فلیکس وسایلش بخش زمین شد و با ناراحتی نشست جمع شون کرد و هیونجین احساس کرد که باید بهش کمک کنه.
هیونجین: ببخشید نمیخاستم وسایلت بریزه
فلیکس: ام نه مهم نیست...
بعد جمع کرد فلیکس برای هیونجین دست تکون داد ولی هیونجین مثل ادم های عادی پشت سر شو نگا نکرد
هیونجین وارد سازمان پلیس شد که مادرشو پیدا کنه و بفهمه قاتل پدرش کیه، هیونجین با پولی که در اورد میتونست زندگی شو ادامه بده ، هیونجین اول کار با تیر، تفنگ و چاقو رو یاد گرفت که بتونه حریف رو از پا در بیاره و بعد هرروز به بدنسازی میرفت که مثل یه صگ جون زنده بمونه.
فلیکس که جای که اردو داشتن یه هتل بود و فلیکس همیشه هیونجین رو میدید که میره بدنسازی و کار میکنه.
فلیکس یک روز تصمیم گرفت برای هیونجین خوراکی ببره و روش هم بنویسیه *تو خیلی قوی هستی ایول* . اول میخاست دستی بده اما پشیمون شد پس تصمیم گرفت هیونجین رو تعقیب کنه و بره خونه شو پیدا کنه، فلیکس با تعجب تمام خونه هیونجین رو نگاه کرد که یهو عمه هیونجین در رو باز کرد و گفت: ببخشید شما کی هستید؟
فلیکس:امم خونه... *عیوای من اسم اون پسر رو نمیدونم* امممم من یکی از دوستاشم و امدم برای اینکه خیلی کار میکنه خوراکی اوردم. امممم ممنوننننن
عمه هیونجین: تعجب کرده بود
_________★________
خب دیگه این بخش هم گذاشتمم چون توسط نینا داشتم به قتل رسیده میشدم و گفتم که توی یه روز حداقل اگه تونستم ۳ پارت رو بزارم، لایک فالو و کامنت یادتون نرههه💓
هیونجین که یهو دیدم کلی پسر ریخته و اصلا حوصله شونو نداشت از وسط شون رد شد، فلیکس در حال جمع کردن و بستن زیپ ش بود که یهو هیونجین به شونه فلیکس زد.
فلیکس وسایلش بخش زمین شد و با ناراحتی نشست جمع شون کرد و هیونجین احساس کرد که باید بهش کمک کنه.
هیونجین: ببخشید نمیخاستم وسایلت بریزه
فلیکس: ام نه مهم نیست...
بعد جمع کرد فلیکس برای هیونجین دست تکون داد ولی هیونجین مثل ادم های عادی پشت سر شو نگا نکرد
هیونجین وارد سازمان پلیس شد که مادرشو پیدا کنه و بفهمه قاتل پدرش کیه، هیونجین با پولی که در اورد میتونست زندگی شو ادامه بده ، هیونجین اول کار با تیر، تفنگ و چاقو رو یاد گرفت که بتونه حریف رو از پا در بیاره و بعد هرروز به بدنسازی میرفت که مثل یه صگ جون زنده بمونه.
فلیکس که جای که اردو داشتن یه هتل بود و فلیکس همیشه هیونجین رو میدید که میره بدنسازی و کار میکنه.
فلیکس یک روز تصمیم گرفت برای هیونجین خوراکی ببره و روش هم بنویسیه *تو خیلی قوی هستی ایول* . اول میخاست دستی بده اما پشیمون شد پس تصمیم گرفت هیونجین رو تعقیب کنه و بره خونه شو پیدا کنه، فلیکس با تعجب تمام خونه هیونجین رو نگاه کرد که یهو عمه هیونجین در رو باز کرد و گفت: ببخشید شما کی هستید؟
فلیکس:امم خونه... *عیوای من اسم اون پسر رو نمیدونم* امممم من یکی از دوستاشم و امدم برای اینکه خیلی کار میکنه خوراکی اوردم. امممم ممنوننننن
عمه هیونجین: تعجب کرده بود
_________★________
خب دیگه این بخش هم گذاشتمم چون توسط نینا داشتم به قتل رسیده میشدم و گفتم که توی یه روز حداقل اگه تونستم ۳ پارت رو بزارم، لایک فالو و کامنت یادتون نرههه💓
۴.۷k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.