school secret
پارت ۷
مدرسه تموم شد. آنیلا به خونه رفت.
با خودش گفت صحنه ای که دیدم ، وایی فقط یکیشون مونده.
نقشه آنیلا این بود که از هرکدوم از اونها یه راز پیدا کنه که اگه بقیه بفهمن خیلی واسشون بعد میشه. و تقریبا موفق شده بود، فقط جیمین مونده بود.
کمی استراحت کرد و بعد اماده شد و به سمت محله کارش رفت.
وقتی تو راه بود جیمین رو دید. اما تنها نبود ، با مادرش بود. البته شاید مادرش بود چون اونو خانم کیم صدا میکرد. داشت کم کم از ماجراش سر در میوورد که نگاهش به ساعتش افتاد. ساعت ۵۵:۴ دقیقه بود. سریع به سمت محل کارش رفت. وقتی به اونجا رسید نفس نفس میزد. به ساعت نگاه کرد و دید ساعت ۴ شده. نفسی راحت کشید و رفت تا لباس هاش رو عوض کنه.
فردا:
مثل همیشه از خواب بیدار شد و کار هاشو کردو به سمت مدرسه رفت. داشت به جیمین فکر میکرد. تا ان جایی که شنیده بود انگار داشتن درمورد یتیم خونه حرف میزدن. یهو جرقه ای به مغزش زد. یعنی جیمین بچه یتیمه؟ ولی تو کل مدرسه گفتن اون از به خانواده پولداره. شاید برای همینه اون چهار نفر با کس دیگه ای دوستی نمیکنن. بخاطر راز هاشون.
مدرسه تموم شد. آنیلا به خونه رفت.
با خودش گفت صحنه ای که دیدم ، وایی فقط یکیشون مونده.
نقشه آنیلا این بود که از هرکدوم از اونها یه راز پیدا کنه که اگه بقیه بفهمن خیلی واسشون بعد میشه. و تقریبا موفق شده بود، فقط جیمین مونده بود.
کمی استراحت کرد و بعد اماده شد و به سمت محله کارش رفت.
وقتی تو راه بود جیمین رو دید. اما تنها نبود ، با مادرش بود. البته شاید مادرش بود چون اونو خانم کیم صدا میکرد. داشت کم کم از ماجراش سر در میوورد که نگاهش به ساعتش افتاد. ساعت ۵۵:۴ دقیقه بود. سریع به سمت محل کارش رفت. وقتی به اونجا رسید نفس نفس میزد. به ساعت نگاه کرد و دید ساعت ۴ شده. نفسی راحت کشید و رفت تا لباس هاش رو عوض کنه.
فردا:
مثل همیشه از خواب بیدار شد و کار هاشو کردو به سمت مدرسه رفت. داشت به جیمین فکر میکرد. تا ان جایی که شنیده بود انگار داشتن درمورد یتیم خونه حرف میزدن. یهو جرقه ای به مغزش زد. یعنی جیمین بچه یتیمه؟ ولی تو کل مدرسه گفتن اون از به خانواده پولداره. شاید برای همینه اون چهار نفر با کس دیگه ای دوستی نمیکنن. بخاطر راز هاشون.
۶.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.