《دو پارتیღ》
#فیلیکس
#استری_کیدز
علامت ها✭
فیلیکس_
ا.ت+
"برای دنس کامبک جدیدش تمرین میکردید قرار بود فردا شب یه اجرا داشته باشه و خب چون دنسرش بودی باهاش میرفتی روی استیج و کنارش میرقصیدی"
تو اتاق تمرین بودید و تمرین میکردید
تقریبا آخر شب بود خسته شده بودی ولی مجبور بودی تحمل کنی و همچنان تمرین میکردید فلیکس متوجه شد که خستهای
لبخند فرشته ایی زد و با مهربونی گفت
_ببخشید خسته شدید اممم فکر کنم دیگه کافی باشه و اینکه..
یکم داره دیر میشه فکر میکنم بهتره من برسونمتون اخه شبه
با کلی خجالت حرفشو زد
لبخندی زدی و تعظیم کردی
+ممنونم و من خسته نشدم و اشکالی نداره نیازی به عذر خواهی نیست این فقط وظیفهایه که دارم
بعدش رفتید و سوار ماشینش شدید و راه افتادید رسوندتون خونت
تو ذهنش*
'_وای چقدر خونشون خوب بنظر میرسه با اینکه کوچیکه ولی بنظر میرسه خیلی خوب باشه پر از آرامش پر از شادی خیلی گرم و صمیمیه'
داشتی میرفتی تو خونه که صدای خوردن یه ماشین به جایی رو شنیدی بله فلیکس نمیدونست کوچتون بن بسته و تصادفا رفته بود توی سطل اشغالی با ماشین(🤣😭)
فورا رفتی سمتش نگران شده بودی در ماشینو باز کردی به فلیکس که داشت توی این شرایط میخندید نگاه کردی
+حالتون خوبه؟؟
_بله من خوبم فقط بنظر میرسه ماشین یکم اشغال خورده
باهم زدید زیره خنده
از ماشین پیاده شد باهم اشغالارو از رو ماشین کنار زدید فلیکس خواست حرکت کنه هر چی استارت زد ماشین روشن نشد
_اهههه روشن نمیشههه
فکری کردی و لبخندی زدی
+خب اگه بخواید میتونید یکم بیاید خونه ما تا به مامانم بگم برسوندتون
_ام..خب ...ب..باشه
بعد مامانت از فلیکس خیلی خوشش اومد رسوندش خوابگاه البته تو هم رفتی باهاشون و برگشتی
شب خاطره انگیزی بود تا صبح به اتفاقایی که افتاد فکر میکردی و ذوق مرگ بودی
#استری_کیدز
علامت ها✭
فیلیکس_
ا.ت+
"برای دنس کامبک جدیدش تمرین میکردید قرار بود فردا شب یه اجرا داشته باشه و خب چون دنسرش بودی باهاش میرفتی روی استیج و کنارش میرقصیدی"
تو اتاق تمرین بودید و تمرین میکردید
تقریبا آخر شب بود خسته شده بودی ولی مجبور بودی تحمل کنی و همچنان تمرین میکردید فلیکس متوجه شد که خستهای
لبخند فرشته ایی زد و با مهربونی گفت
_ببخشید خسته شدید اممم فکر کنم دیگه کافی باشه و اینکه..
یکم داره دیر میشه فکر میکنم بهتره من برسونمتون اخه شبه
با کلی خجالت حرفشو زد
لبخندی زدی و تعظیم کردی
+ممنونم و من خسته نشدم و اشکالی نداره نیازی به عذر خواهی نیست این فقط وظیفهایه که دارم
بعدش رفتید و سوار ماشینش شدید و راه افتادید رسوندتون خونت
تو ذهنش*
'_وای چقدر خونشون خوب بنظر میرسه با اینکه کوچیکه ولی بنظر میرسه خیلی خوب باشه پر از آرامش پر از شادی خیلی گرم و صمیمیه'
داشتی میرفتی تو خونه که صدای خوردن یه ماشین به جایی رو شنیدی بله فلیکس نمیدونست کوچتون بن بسته و تصادفا رفته بود توی سطل اشغالی با ماشین(🤣😭)
فورا رفتی سمتش نگران شده بودی در ماشینو باز کردی به فلیکس که داشت توی این شرایط میخندید نگاه کردی
+حالتون خوبه؟؟
_بله من خوبم فقط بنظر میرسه ماشین یکم اشغال خورده
باهم زدید زیره خنده
از ماشین پیاده شد باهم اشغالارو از رو ماشین کنار زدید فلیکس خواست حرکت کنه هر چی استارت زد ماشین روشن نشد
_اهههه روشن نمیشههه
فکری کردی و لبخندی زدی
+خب اگه بخواید میتونید یکم بیاید خونه ما تا به مامانم بگم برسوندتون
_ام..خب ...ب..باشه
بعد مامانت از فلیکس خیلی خوشش اومد رسوندش خوابگاه البته تو هم رفتی باهاشون و برگشتی
شب خاطره انگیزی بود تا صبح به اتفاقایی که افتاد فکر میکردی و ذوق مرگ بودی
۹.۴k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.