رمان سفر برای عشق پارت ۳۱
رمان سفر برای عشق پارت ۳۱
ویو چند ساعت بعد
ا.ت : تهیونگا !!!
تهیونگ : چیشده
ا.ت : بیدار شد داریم میرسیم
تهیونگ : باشه !
ا.ت همچنان بقیه رو هم بیدار کرد
ویو بعد از چند مین
خلبان : مسافران محترم به مقصد رسیدیم !
همه به نوبت از هواپیما میرفتن بیرون
ویو داخل فرودگاه
ا.ت : وای من دیگه نمیتونم تحمل کنم میرم لباسامو عوض کنم
♧ منم میام
ا.ت : باشه بیا
ویو بعد از چند دقیقه
ا.ت : خب ما آماده ایم بریم
تهیونگ : چقدر خوشگل شدی ا.ت
ا.ت : مرسی تهیونگا
ویو تهیونگ
بالاخره بعد از چند ساعت رسیدیم کره که ا.ت رفت تو فرودگاه لباساشو عوض کرد اون خیلی خوشگ شده بود واقعا لباس خیلی بهش میومد که بالاخره از فرودگاه راه افتادیم به بادیگارد ها سپرده بودم تا بیان دنبالمون بیرون فرودگاه دیدم آره با چند تا ماشین اومدن دنبالمون سوار شدیم و رفتیم سمت امارت ا.ت
ادامه دارد.............
عزیزان ببخشید این پارت خیلی کوتاه بود 🙏🏻
اسلاید ۲ استایل دختر خاله ا.ت
اسلاید ۳ استایل ا.ت
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
لایک ۷
کامنت ۷ 💮💮💮💮💮💮
حمایت کنید تا هر روز بیشتر بزارم
شرط = فالو 🌷 لایک 🌷 کامنت
ممنونم 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
ویو چند ساعت بعد
ا.ت : تهیونگا !!!
تهیونگ : چیشده
ا.ت : بیدار شد داریم میرسیم
تهیونگ : باشه !
ا.ت همچنان بقیه رو هم بیدار کرد
ویو بعد از چند مین
خلبان : مسافران محترم به مقصد رسیدیم !
همه به نوبت از هواپیما میرفتن بیرون
ویو داخل فرودگاه
ا.ت : وای من دیگه نمیتونم تحمل کنم میرم لباسامو عوض کنم
♧ منم میام
ا.ت : باشه بیا
ویو بعد از چند دقیقه
ا.ت : خب ما آماده ایم بریم
تهیونگ : چقدر خوشگل شدی ا.ت
ا.ت : مرسی تهیونگا
ویو تهیونگ
بالاخره بعد از چند ساعت رسیدیم کره که ا.ت رفت تو فرودگاه لباساشو عوض کرد اون خیلی خوشگ شده بود واقعا لباس خیلی بهش میومد که بالاخره از فرودگاه راه افتادیم به بادیگارد ها سپرده بودم تا بیان دنبالمون بیرون فرودگاه دیدم آره با چند تا ماشین اومدن دنبالمون سوار شدیم و رفتیم سمت امارت ا.ت
ادامه دارد.............
عزیزان ببخشید این پارت خیلی کوتاه بود 🙏🏻
اسلاید ۲ استایل دختر خاله ا.ت
اسلاید ۳ استایل ا.ت
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
لایک ۷
کامنت ۷ 💮💮💮💮💮💮
حمایت کنید تا هر روز بیشتر بزارم
شرط = فالو 🌷 لایک 🌷 کامنت
ممنونم 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
۵.۲k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.