part 105
#part_105
#فرار
وااااای خاک تو مالجم کی شد نه ؟؟مثل فنر از جام پریدمو رفتم سمت کاور لباسم اصلانم ارسلانو ادم حساب نکردم پسره چلغوز تند خواستم برم تو حموم که ارسلان بازومو گرفت و برگردوندم گفت
- تو همین اتاق عوض کن دارم میرم حموم زبونتو موش خورده یا خودم کوتاهش کردم ؟
بیششششعووور میخواست تحریکم کنه جوابشو بدماا خاک تو مخم که نمیتونم جواب ندم پوزخندی زدمو گفتم
- نچ ! سرجاشه پاش برسه ازش استفاده مفید میکنم
از حاضر جوابیم خندش گرفت ولی خودشو کنترل کرد و رفت تو حموم و درم بست این اخر منو سکته میده دوباره ساعت اومد جلو چشممو یکی زدم تو سر خودم وای دیر شد تند تند لباسو پوشیدم خدارو شکر زیپشم از ب*غ*ل بود راحت بسته شد همینم مونده بود تو این هیری ویری برم از ارسلان بخوام زیپمو ببنده رفتم جلوی ایینه خودم کف کردم رنگش خیلی بهم میومد موهای فرمم فوق العاده شده بود واقعا این اولین بار بود توی مهمونی به خودم میرسیدم همیشه نهایت آرایشم خط چشم و رژ بود با اعتماد به نفس نیمرخ شدم که چشمم به چاک کنار پام افتاد ای داد بیداد چرا اینقدر بااازه تقریبا تا یکم زیر ب*ا*س*نم باز بود اشکال نداره یعنی وای اصلا حواسم به این نبود بیخیال بابا یه نظر حلاله فقط امیدوارم بدتراز منم باشه تند اومدم از اتاق برم بیرون که در حموم باز شد و باز چشمم به جمال این
ارسلان جون روشن شد اونم اومد بیرون واول همه عین
اسکن از بالا تا پایینو از نطر گذروند به پام که رسید یکم مکث کرد واخماش توهم شد وای الان گیر میده یعنی ؟
همونجور که کمربند حولشو سفت میکرد پوزخند زدو گفت
- همیشه لباسات تو مهمونیا اینقدر بازه ؟
اخ که انگار زیر پاهای من اتیش روشن کردن همیشه متنفر بودم از اینکه بیگ*ن*ا*ه محکوم بشم اصلا به این چه ؟
صدامو بردم بالا و گفتم
حمایت کنید خو خبرتون فق میگین بعدی😐😂
#فرار
وااااای خاک تو مالجم کی شد نه ؟؟مثل فنر از جام پریدمو رفتم سمت کاور لباسم اصلانم ارسلانو ادم حساب نکردم پسره چلغوز تند خواستم برم تو حموم که ارسلان بازومو گرفت و برگردوندم گفت
- تو همین اتاق عوض کن دارم میرم حموم زبونتو موش خورده یا خودم کوتاهش کردم ؟
بیششششعووور میخواست تحریکم کنه جوابشو بدماا خاک تو مخم که نمیتونم جواب ندم پوزخندی زدمو گفتم
- نچ ! سرجاشه پاش برسه ازش استفاده مفید میکنم
از حاضر جوابیم خندش گرفت ولی خودشو کنترل کرد و رفت تو حموم و درم بست این اخر منو سکته میده دوباره ساعت اومد جلو چشممو یکی زدم تو سر خودم وای دیر شد تند تند لباسو پوشیدم خدارو شکر زیپشم از ب*غ*ل بود راحت بسته شد همینم مونده بود تو این هیری ویری برم از ارسلان بخوام زیپمو ببنده رفتم جلوی ایینه خودم کف کردم رنگش خیلی بهم میومد موهای فرمم فوق العاده شده بود واقعا این اولین بار بود توی مهمونی به خودم میرسیدم همیشه نهایت آرایشم خط چشم و رژ بود با اعتماد به نفس نیمرخ شدم که چشمم به چاک کنار پام افتاد ای داد بیداد چرا اینقدر بااازه تقریبا تا یکم زیر ب*ا*س*نم باز بود اشکال نداره یعنی وای اصلا حواسم به این نبود بیخیال بابا یه نظر حلاله فقط امیدوارم بدتراز منم باشه تند اومدم از اتاق برم بیرون که در حموم باز شد و باز چشمم به جمال این
ارسلان جون روشن شد اونم اومد بیرون واول همه عین
اسکن از بالا تا پایینو از نطر گذروند به پام که رسید یکم مکث کرد واخماش توهم شد وای الان گیر میده یعنی ؟
همونجور که کمربند حولشو سفت میکرد پوزخند زدو گفت
- همیشه لباسات تو مهمونیا اینقدر بازه ؟
اخ که انگار زیر پاهای من اتیش روشن کردن همیشه متنفر بودم از اینکه بیگ*ن*ا*ه محکوم بشم اصلا به این چه ؟
صدامو بردم بالا و گفتم
حمایت کنید خو خبرتون فق میگین بعدی😐😂
۱.۸k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.