برادر غیرتی من
پارت ۳۷
یون : باشه ( بی حال )
نشست کنار من
هممون داشتیم فیلم میدیدیم که صدای گریه کردن هاری و هانول بلند شد
هوجو : هانول بیا
هانول : چیه هق هق ( گریه )
هوجو : آروم باشید یون اختلال عصبی داره ( آروم )
هانول : باشه
رفت نشست آخرای فیلم بود که بچه ها گشنشون شد
هوجو : من چه کنم
آیو : الکل هم نداری
هوجو : تو و لیا و یونا که نباید بخورید
یون : من دارم بیاین بهتون بدم ( بی حال )
رفتیم تو اتاقش پر شیشه های الکل و شراب و شامپاین و آبجو و غیره بود
هوجو : تو همه ی اینا رو خوردی
یون : آره ( بی حال )
که یهو سطل یخ رو سر یون خال کردن
میسو : حالت اومد سرجاش
یون : فکر نکنم ( داره یخ میزنه )
آیو : موفقیت آمیز بود
لباسشو در آورد و عوض کرد
هاری : چند سالته ( ذهن هاری ؛ چه بدنی داره )
همه : لعنت بر ذهن منحرفت
یون : ۱۸
هاری : چرا کوچیک تر منی عرررررررررررررررررررررر
هانول : داداش آروم باش این پر گوه میخوره
هاری : توروخدا مال من بشووووووووووووو
یون : 😐
هوجو : هانول جان خواهرم دوستتو جمع کن
هاری : هانول این چشه ؟
هانول : بخدا این همونیه که با کراشت ازدواج کرده
هاری : او هییییییی زندگی کراشم ازدواج کرده
یون : من که نفهمیدم چی شد
هاری : با من ازدواج کن
یون : نمیخوام
رفت بیرون
هاری : شکست عشقی خوردم
هانول : بیاین بریم
همه رفتیم بیرون که دیدیم یون وسط وایساده و هیچ جا نمیره و آروم و بی سرو صدا اشک می ریزه
هاری : وای کراشم چرا داری گریه میکنی جیغغغغغغغغغغغغغ
همه : چی شد
رفتیم پیش یون
آیو : برو داره خون یا از چشمش
هوجو : هزار باز گفتم گریه نکن کاریه که شده نمیتونی کری کنی
رفتم جلوش و با پنبه خون توی چشمش رو تمیز کردم
یون : نکن میسوزه ( بغض )
هاری : با کراشم کاری نداشته باش
هوجو : به تو چه
یون : ولم کن بابا تو که درد نمیکشی
هلم داد
هوجو : توله سگ ( من اینو هرروز میگم )
رفتم جلوش و گردنشو گاز رفتم
هاری : عه عه این چه کاریه
میسو : الان چیشد من کیم. وادفاز. هاذا ماذا فاذا
یون : ایششششششششش بچه پرو
هوجو : جانم ؟
یون : بچه پرو
هوجو : کاری میکنم عذاب بکشی
بغلش کردم بردمش دم آشپزخونه
یون : نکن گوه خوردم ببخشید دیگه نمیگم هوجو
آخریو که گفت بغلم کرد و تو بغلم گریه میکرد
میسو : چی شد
جیمین : چرا
آیو : نمیره
لیا : تو
سوجون : آشپزخونه
یونا : ای
هانول : مردک
هاری : پدصگ
هوجو : به من چه
یون : ( خوابه بچم )
هوجو : یون یون
دیدم خوابه وقتی میخوابه خیلی کیوت میشه
هاری: برو بزارش تو اتاقش ماهم بریم بخوابیم
هوجو : اتاقش بوی الکل میده
هاری : شب خوش بهش بگی فردا باید خونه بمونه استراحت کنه
یونا : بای بای
رفتن خوابیدن
منم یونو بردمش تو اتاقم و کنار خودم خوابوندمش
صبح روز بعد
ویوی یون
از خوب بلند شدم و رفتم پایین
همه :..........
🐾✨
یون : باشه ( بی حال )
نشست کنار من
هممون داشتیم فیلم میدیدیم که صدای گریه کردن هاری و هانول بلند شد
هوجو : هانول بیا
هانول : چیه هق هق ( گریه )
هوجو : آروم باشید یون اختلال عصبی داره ( آروم )
هانول : باشه
رفت نشست آخرای فیلم بود که بچه ها گشنشون شد
هوجو : من چه کنم
آیو : الکل هم نداری
هوجو : تو و لیا و یونا که نباید بخورید
یون : من دارم بیاین بهتون بدم ( بی حال )
رفتیم تو اتاقش پر شیشه های الکل و شراب و شامپاین و آبجو و غیره بود
هوجو : تو همه ی اینا رو خوردی
یون : آره ( بی حال )
که یهو سطل یخ رو سر یون خال کردن
میسو : حالت اومد سرجاش
یون : فکر نکنم ( داره یخ میزنه )
آیو : موفقیت آمیز بود
لباسشو در آورد و عوض کرد
هاری : چند سالته ( ذهن هاری ؛ چه بدنی داره )
همه : لعنت بر ذهن منحرفت
یون : ۱۸
هاری : چرا کوچیک تر منی عرررررررررررررررررررررر
هانول : داداش آروم باش این پر گوه میخوره
هاری : توروخدا مال من بشووووووووووووو
یون : 😐
هوجو : هانول جان خواهرم دوستتو جمع کن
هاری : هانول این چشه ؟
هانول : بخدا این همونیه که با کراشت ازدواج کرده
هاری : او هییییییی زندگی کراشم ازدواج کرده
یون : من که نفهمیدم چی شد
هاری : با من ازدواج کن
یون : نمیخوام
رفت بیرون
هاری : شکست عشقی خوردم
هانول : بیاین بریم
همه رفتیم بیرون که دیدیم یون وسط وایساده و هیچ جا نمیره و آروم و بی سرو صدا اشک می ریزه
هاری : وای کراشم چرا داری گریه میکنی جیغغغغغغغغغغغغغ
همه : چی شد
رفتیم پیش یون
آیو : برو داره خون یا از چشمش
هوجو : هزار باز گفتم گریه نکن کاریه که شده نمیتونی کری کنی
رفتم جلوش و با پنبه خون توی چشمش رو تمیز کردم
یون : نکن میسوزه ( بغض )
هاری : با کراشم کاری نداشته باش
هوجو : به تو چه
یون : ولم کن بابا تو که درد نمیکشی
هلم داد
هوجو : توله سگ ( من اینو هرروز میگم )
رفتم جلوش و گردنشو گاز رفتم
هاری : عه عه این چه کاریه
میسو : الان چیشد من کیم. وادفاز. هاذا ماذا فاذا
یون : ایششششششششش بچه پرو
هوجو : جانم ؟
یون : بچه پرو
هوجو : کاری میکنم عذاب بکشی
بغلش کردم بردمش دم آشپزخونه
یون : نکن گوه خوردم ببخشید دیگه نمیگم هوجو
آخریو که گفت بغلم کرد و تو بغلم گریه میکرد
میسو : چی شد
جیمین : چرا
آیو : نمیره
لیا : تو
سوجون : آشپزخونه
یونا : ای
هانول : مردک
هاری : پدصگ
هوجو : به من چه
یون : ( خوابه بچم )
هوجو : یون یون
دیدم خوابه وقتی میخوابه خیلی کیوت میشه
هاری: برو بزارش تو اتاقش ماهم بریم بخوابیم
هوجو : اتاقش بوی الکل میده
هاری : شب خوش بهش بگی فردا باید خونه بمونه استراحت کنه
یونا : بای بای
رفتن خوابیدن
منم یونو بردمش تو اتاقم و کنار خودم خوابوندمش
صبح روز بعد
ویوی یون
از خوب بلند شدم و رفتم پایین
همه :..........
🐾✨
۵.۰k
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.