فانتزی من
فانتزی من
part۶
کوک ویو
راستش از این که لایلا راست میگه شک کردم داشتم میرفتم دستشویی یهو صداشون رد از حیاط شنیدم
داشت با یونا حرف میزد
چچی؟،پس لایلا واقعا دروغ میگه...عوضی ...
اتمام مدرسه
یونا وید
به سمت خونه رفتم
اون دو تا عوضی نبودن خداروشکررررررررررر
به سمت اتاق رفتم تا برای امتحان فیزیک تمرین کنم
لایلا رو چیکار کنم؟؟
آه عوضی
فردا
مرش زمانی بعد امتحان
یونا ویو
روی پله ها نشسته بودم و داشتم لایلا رو تماشا میکردم که داشت به بچه ها میگفت
راستش گوش چپم درد میکنه
یونا:هه مگه نگفت گوش راستم این دفعه دیگه مچش رو گرفتم
به سمت حرکت کردم یهو جونگکوک دستمو گرفت
کوک:میخوای چیکار کنی ؟به همه بگی؟ولی مدرک نداریم..لایلا دروع میگه ولی باید مدرک داشته باشیم
یونا:آ خیل خب
کوک:یونا میخوام بهت یچی بگم
یونا:جان؟
کوک من ......من دوست دارم
یونا چجی؟
کوک :میدونم دوستم نداری نیاز نیست....
یونا:نه من دوست دارم
یهو بغلش کردم.
کوک:و.واقعا؟،
یونا:اوهوم..
کوک یهو لباش رو گذاشت رو لبام
لایلا ویو
داشتم مثل همیشه اون احمقارو با دروغ هام توجیح میکردم هه جه زود باور میکنن
ه.هی وایسا ببینم اون یونا و جونگکوک نیستن دارن همو میبوسن؟؟
چی....
همه داشتن از خوشحالی جیغ میکشیدن
یهو سلنا رفت طرف یونا و موهاش رو گرفت
یونا ویو
یهو سلنا موهام روگرفت
دستم رو بردم پشت و دستش رو گرفتم و پیچوندم
و چسبوندم به دیوار
یونا:از این به بعد سرت تو کار خودت باشه نه تو لب بقیه
سلنا:عوضی
بیشتر دستش رو فشار دادم
یونا:فهمیدی...داد...
سلنا:ببخشید آره
یونا ویو
امتحانم مطمئنم عالی بود
رفتم تو کلاس
استاد :خب آفرین به همه امتحان هاتون خوب بود ولی یه مشکلی هست
یونا میتونم کیفت رو ببینم؟؟
یونا:چی؟باشه ولی چرا
استاد:جواب امتحان ها گم شده و یوی برام یادداشت کرده که.
تو کیف یونارو بگرد
کیفم رو باز کرد و برگه ها داخلش بود
چییی
یونا:چی اما من اینکار رو نکردم
لایلا:وای یونا این کار تو نیست درستع،؟
یونا:چی ....مطمئنم کار توعه
لایلا:من دارم طرف تورو میگیرم بعد تو به من اینجوری میکنی؟؟؟
یونا:تو تو برگه هارو گذاشتی تو کیفم
part۶
کوک ویو
راستش از این که لایلا راست میگه شک کردم داشتم میرفتم دستشویی یهو صداشون رد از حیاط شنیدم
داشت با یونا حرف میزد
چچی؟،پس لایلا واقعا دروغ میگه...عوضی ...
اتمام مدرسه
یونا وید
به سمت خونه رفتم
اون دو تا عوضی نبودن خداروشکررررررررررر
به سمت اتاق رفتم تا برای امتحان فیزیک تمرین کنم
لایلا رو چیکار کنم؟؟
آه عوضی
فردا
مرش زمانی بعد امتحان
یونا ویو
روی پله ها نشسته بودم و داشتم لایلا رو تماشا میکردم که داشت به بچه ها میگفت
راستش گوش چپم درد میکنه
یونا:هه مگه نگفت گوش راستم این دفعه دیگه مچش رو گرفتم
به سمت حرکت کردم یهو جونگکوک دستمو گرفت
کوک:میخوای چیکار کنی ؟به همه بگی؟ولی مدرک نداریم..لایلا دروع میگه ولی باید مدرک داشته باشیم
یونا:آ خیل خب
کوک:یونا میخوام بهت یچی بگم
یونا:جان؟
کوک من ......من دوست دارم
یونا چجی؟
کوک :میدونم دوستم نداری نیاز نیست....
یونا:نه من دوست دارم
یهو بغلش کردم.
کوک:و.واقعا؟،
یونا:اوهوم..
کوک یهو لباش رو گذاشت رو لبام
لایلا ویو
داشتم مثل همیشه اون احمقارو با دروغ هام توجیح میکردم هه جه زود باور میکنن
ه.هی وایسا ببینم اون یونا و جونگکوک نیستن دارن همو میبوسن؟؟
چی....
همه داشتن از خوشحالی جیغ میکشیدن
یهو سلنا رفت طرف یونا و موهاش رو گرفت
یونا ویو
یهو سلنا موهام روگرفت
دستم رو بردم پشت و دستش رو گرفتم و پیچوندم
و چسبوندم به دیوار
یونا:از این به بعد سرت تو کار خودت باشه نه تو لب بقیه
سلنا:عوضی
بیشتر دستش رو فشار دادم
یونا:فهمیدی...داد...
سلنا:ببخشید آره
یونا ویو
امتحانم مطمئنم عالی بود
رفتم تو کلاس
استاد :خب آفرین به همه امتحان هاتون خوب بود ولی یه مشکلی هست
یونا میتونم کیفت رو ببینم؟؟
یونا:چی؟باشه ولی چرا
استاد:جواب امتحان ها گم شده و یوی برام یادداشت کرده که.
تو کیف یونارو بگرد
کیفم رو باز کرد و برگه ها داخلش بود
چییی
یونا:چی اما من اینکار رو نکردم
لایلا:وای یونا این کار تو نیست درستع،؟
یونا:چی ....مطمئنم کار توعه
لایلا:من دارم طرف تورو میگیرم بعد تو به من اینجوری میکنی؟؟؟
یونا:تو تو برگه هارو گذاشتی تو کیفم
۳.۲k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.