PΛЯƬ4
بیدار شدم و دیدم که توی بغل جیهوپم
هنوز خواب خواب بود یه بوسه به پیشونیش زدم و اروم رفتم توی اتقم
رفتم سراغ کمدم و دیدم که مثل عمیشه لباسام رسمیه اهههه حالم ازشون بهم میخوره یکی که کمتر از بقیشون مجلسی تر بود رو برداشتم و پوشیدم(اسلاید2)رفتم پایین و دیدم که طبق معمون همه رویمبل سلطنتی نشستن
رفتم پایین و جلوی همه تعظیم کردم و بعد نشستم
بابا گفت:ا/ت جیهوپ کجاست؟
از اونجایی که نمیخواستم بدونن منو جیهوپ یه جا میخوابیم (دوستان رابطشون خواهر برادری بد برداشت نکنین)
گفتم:نمیدونم .فک کنم هنوز خواب باشه
باباگفت:مرد گنده تا این موقع خوابه؟تروخدا میبینی سونگ هون(نیشخند)
عموگفت:جوونن دیگه چه میشه کرد؟
بابا گفت:بله دیگه بعد رو به من کرد و گفت:برو بیدارش کن میخوام سر صبحانه حرف مهمی رو بزنم
گفتم:چشم
بلند شدم و رفتم بالا
رفتم توی اتاق جیهوپ که دیدم خوابه
رفتم نزدیکش و یه ر بوس روی سرش زدم
دیدم بیدار نشد
یه بوس روی گونش زدم
دیگه عصابم خورد شد و بلند گفتم:یااااا بلند شو دیگه چقدر میخوابی؟
یهو جیهوپ مثل جت بلند شد و با ترس گفت:وادافاک؟...چیشده...کجام؟
خندیدم و گفتم:تو اتاقتی دیدم به محبتام توجهی نکردی اینجوری بیدارت کردم اوپا
گفت:یااا خواب بودما چیشده اومدی بیدارم کردی؟
گفتم:بابا گفته با صدای کلفت ادامه دادم و اداشو در اوردم :برو به اون مرد گنده بگو بیاد سر میز صبحانه میخوام حرف مهمی رو بزنم(خنده)
جیهوپ گفت:حالا حرف مهمش اونم باصدای کلفت:شام باید حتما باهم باشیم
هردومون زدیم زیر خنده
گفتم:بلند شو که الان بابا میاد جرمون میده
گفت:باشه برو بیرون
یه بوسه روی گونم زد و منم گونشو بوس کردمو رفتم بیرون دم در منتظرش موندم تا بیاد
بعد از 5 دقیقه اومد و گفت:بریم
گفتم بریم :و وقتی که رفتیم پایین لبخند روی لبامون رو محو کردم و خیلی خونسر رفتار کردیم
نشستیم سر میز
بابا گفت:خب .حالا که همه اینجا هستن لازمه که چیزیو بگم
همه بهش نگاه کردیم
ادامه داد:جیمین و ا/ت ما بخاطر شرف خانواده سلطنتی تصمیم گرفتیم که باهم ازدواج کنین
چی ؟ چی میگه بابا؟من با اون؟عمرا!!
همینجور که چنگال دستم بود از دستم افتاد و صدایی رای بشقاب ایجاد کرد جیهوپ دستامو که سرد و بیروح بودن رو گرفت و فشار داد
جیمین گفت:اما...اما ...نمیشه...یعنی...ما ...همو نمیشناسیم
عمو گفت:اما .ولی.اگر نداره باید تا هفته دیگه باهم ازدواج کنین
من با چشما اشک الود گفتم:اما..نمیشه من جیمینو دوست ندارم
بلند شدم و رفتم جلوی بابا و زانو زدم و سرمو پایین و دستامو روی سرم به نشانه خواهش گذاشتم روی سرم
با گریه گفتم:پدر لطفا...من نمیتونم خواهش میکنم ...نه
جیهوپ که خط قرمزش التماس کردن بود اومد و منو بلند کرد
منوئ کشید به سمت درب خروجی و منم هی اعتنا میکردم
با صدای بلند میگفتم:خواهش میکنم پدر....خواهش میکنم
جیهوپ منو کشوند توی حیاط عمارت و بغلم کرد
گفت:همیشه بهت گفتم با التماس کردن چیزی درست نمیشه اوک؟
با گریه گفتم:اوپاااااااا من اونو نمیخوام من عاشق جونگ کوکم (گریه شدید)
جیهوپ هم همراه من گریه کرد و گفت:ا/ت من طاقت اشکاتو ندارم تروخدا گریه نکن اونی (بغل)
از بغلش اومدم بیرون و رفتم توی عمارت و با شتاب رفتم توی اتاقم و روی تخت نشستم و زانوی غم بر بغل گرفتم
دوساعت کامل داشتم گریه میکردم که فهمیدم در باز شد
گفتم:نمیخوام کسیرو ببینم تنهام بزارید (گریه)
یه صدای جذاب و اشنا فت:حتی منو؟
نگاش کردم دیدم جونکوکه اینقدر خوشحال شدم که رفتم پریدم بغلش
و بعد اومدم پایین
دیدم جیهوپم کنارشه
گفتم:چجوری تونستین بیاین تو؟
جیهوپ درو بست و گفت:هیسسس کسی نفهمه ها فقط نیم ساعت
گفتم:باشه مرسی اوپا جونم
اون درو باز کرد و رفت...
هنوز خواب خواب بود یه بوسه به پیشونیش زدم و اروم رفتم توی اتقم
رفتم سراغ کمدم و دیدم که مثل عمیشه لباسام رسمیه اهههه حالم ازشون بهم میخوره یکی که کمتر از بقیشون مجلسی تر بود رو برداشتم و پوشیدم(اسلاید2)رفتم پایین و دیدم که طبق معمون همه رویمبل سلطنتی نشستن
رفتم پایین و جلوی همه تعظیم کردم و بعد نشستم
بابا گفت:ا/ت جیهوپ کجاست؟
از اونجایی که نمیخواستم بدونن منو جیهوپ یه جا میخوابیم (دوستان رابطشون خواهر برادری بد برداشت نکنین)
گفتم:نمیدونم .فک کنم هنوز خواب باشه
باباگفت:مرد گنده تا این موقع خوابه؟تروخدا میبینی سونگ هون(نیشخند)
عموگفت:جوونن دیگه چه میشه کرد؟
بابا گفت:بله دیگه بعد رو به من کرد و گفت:برو بیدارش کن میخوام سر صبحانه حرف مهمی رو بزنم
گفتم:چشم
بلند شدم و رفتم بالا
رفتم توی اتاق جیهوپ که دیدم خوابه
رفتم نزدیکش و یه ر بوس روی سرش زدم
دیدم بیدار نشد
یه بوس روی گونش زدم
دیگه عصابم خورد شد و بلند گفتم:یااااا بلند شو دیگه چقدر میخوابی؟
یهو جیهوپ مثل جت بلند شد و با ترس گفت:وادافاک؟...چیشده...کجام؟
خندیدم و گفتم:تو اتاقتی دیدم به محبتام توجهی نکردی اینجوری بیدارت کردم اوپا
گفت:یااا خواب بودما چیشده اومدی بیدارم کردی؟
گفتم:بابا گفته با صدای کلفت ادامه دادم و اداشو در اوردم :برو به اون مرد گنده بگو بیاد سر میز صبحانه میخوام حرف مهمی رو بزنم(خنده)
جیهوپ گفت:حالا حرف مهمش اونم باصدای کلفت:شام باید حتما باهم باشیم
هردومون زدیم زیر خنده
گفتم:بلند شو که الان بابا میاد جرمون میده
گفت:باشه برو بیرون
یه بوسه روی گونم زد و منم گونشو بوس کردمو رفتم بیرون دم در منتظرش موندم تا بیاد
بعد از 5 دقیقه اومد و گفت:بریم
گفتم بریم :و وقتی که رفتیم پایین لبخند روی لبامون رو محو کردم و خیلی خونسر رفتار کردیم
نشستیم سر میز
بابا گفت:خب .حالا که همه اینجا هستن لازمه که چیزیو بگم
همه بهش نگاه کردیم
ادامه داد:جیمین و ا/ت ما بخاطر شرف خانواده سلطنتی تصمیم گرفتیم که باهم ازدواج کنین
چی ؟ چی میگه بابا؟من با اون؟عمرا!!
همینجور که چنگال دستم بود از دستم افتاد و صدایی رای بشقاب ایجاد کرد جیهوپ دستامو که سرد و بیروح بودن رو گرفت و فشار داد
جیمین گفت:اما...اما ...نمیشه...یعنی...ما ...همو نمیشناسیم
عمو گفت:اما .ولی.اگر نداره باید تا هفته دیگه باهم ازدواج کنین
من با چشما اشک الود گفتم:اما..نمیشه من جیمینو دوست ندارم
بلند شدم و رفتم جلوی بابا و زانو زدم و سرمو پایین و دستامو روی سرم به نشانه خواهش گذاشتم روی سرم
با گریه گفتم:پدر لطفا...من نمیتونم خواهش میکنم ...نه
جیهوپ که خط قرمزش التماس کردن بود اومد و منو بلند کرد
منوئ کشید به سمت درب خروجی و منم هی اعتنا میکردم
با صدای بلند میگفتم:خواهش میکنم پدر....خواهش میکنم
جیهوپ منو کشوند توی حیاط عمارت و بغلم کرد
گفت:همیشه بهت گفتم با التماس کردن چیزی درست نمیشه اوک؟
با گریه گفتم:اوپاااااااا من اونو نمیخوام من عاشق جونگ کوکم (گریه شدید)
جیهوپ هم همراه من گریه کرد و گفت:ا/ت من طاقت اشکاتو ندارم تروخدا گریه نکن اونی (بغل)
از بغلش اومدم بیرون و رفتم توی عمارت و با شتاب رفتم توی اتاقم و روی تخت نشستم و زانوی غم بر بغل گرفتم
دوساعت کامل داشتم گریه میکردم که فهمیدم در باز شد
گفتم:نمیخوام کسیرو ببینم تنهام بزارید (گریه)
یه صدای جذاب و اشنا فت:حتی منو؟
نگاش کردم دیدم جونکوکه اینقدر خوشحال شدم که رفتم پریدم بغلش
و بعد اومدم پایین
دیدم جیهوپم کنارشه
گفتم:چجوری تونستین بیاین تو؟
جیهوپ درو بست و گفت:هیسسس کسی نفهمه ها فقط نیم ساعت
گفتم:باشه مرسی اوپا جونم
اون درو باز کرد و رفت...
۳.۶k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.