fake kook
fake kook
part*16
فردا
کوک:ا/ت نمیخوای بلند شی
ا/ت: ازت متنفرم
کوک: چرا
ا/ت: این چه کاری بود دیشب با من کردی
کوک: گوشیت داره زنگ میخوره باباته
ا/ت: بده ببینم
پ: الو دخترم کجایی
ا/ت:الو بابا
پ: از خواب بیدار شدی پیش جونگکوکی
کوک: آره عمو پیش منه
پ: خب حواست بهش باشه
کوک: چشم عمو جان
پ: خب مزاحم نمیشم خدانگهدار
کوک: خدانگهدار
کوک: ا.ت جونم چیشده
ا/ت: حوصلتو ندارم
کوک: بخاطر دیشبه
ا/ت:اره
کوک: معذرت میخوام
ا/ت: همین معذرت میخوام
کوک: چیکار کنم
ا/ت:هیچی میخوام برم بیمارستان لباسای دیشبم کجان
کوک: نه نرو
ا/ت: ولم کن
کوک: میرسونمت
رفتم تو یه اتاق دیگه درو بستم
کوک اومد داخل
ا/ت: برو بیرون میخوام عوض کنم
کوک: نمیرم
ا/ت: برو بیرون پررو نشو
کوک: باشه رفتم
رفت بیرون لباسمو پوشیدم
و رفتم سمت در
کوک: کجا صبحونه درست کردم بیا بخوریم
ا/ت: صبحونه بزنه تو سرت میخوام برم
کوک:حداقل بیا یه چیزی بخور غش میکنیا
ا/ت: غش کنم بهتره تا یه چیزی بخورم
کوک: خودم میرسونمت
ا/ت: من با تو بهشتم نمیام
رفتم بیرون پیاده رفتم و خواستم به تاکسی بگیرم
کوک: ا.ت بیا سوار شو
جوابشو ندادم و به راه خودم ادامه میدادم
کوک: زشته جلو مردم یادت نمیاد ازمون عکس پخش کردن بیا سوار شو
رفتم سوار شدم هیچی نگفتم رفتم بیمارستان
چهار ساعت بعد
ا/ت
از بیمارستان برگشتم خونه
ا/ت: مامان برگشتم
م: جونگکوک اومده
ا/ت: مامان این چرا همیشه میاد اینجا مگه خودش خونه زندگی نداره
م: الان میشنوه اونم مثل پسرمه خیلی دوسش دارم
کوک: سلام
ا/ت:سلام
هانی: عمل چطور بود
ا/ت: خیلی خوب بود
هانی: خواهر من همیشه بهترینه
ا/ت: مرسی داداش قشنگم
ا/ت:مامان دارم غش میکنم یکم غذا هست بخورم
م: مگه چیزی نخوردی
ا/ت: نه امروز هیچی نخوردم
#کوک
#فیک
#سناریو
#فیک_بی_تی_اس
part*16
فردا
کوک:ا/ت نمیخوای بلند شی
ا/ت: ازت متنفرم
کوک: چرا
ا/ت: این چه کاری بود دیشب با من کردی
کوک: گوشیت داره زنگ میخوره باباته
ا/ت: بده ببینم
پ: الو دخترم کجایی
ا/ت:الو بابا
پ: از خواب بیدار شدی پیش جونگکوکی
کوک: آره عمو پیش منه
پ: خب حواست بهش باشه
کوک: چشم عمو جان
پ: خب مزاحم نمیشم خدانگهدار
کوک: خدانگهدار
کوک: ا.ت جونم چیشده
ا/ت: حوصلتو ندارم
کوک: بخاطر دیشبه
ا/ت:اره
کوک: معذرت میخوام
ا/ت: همین معذرت میخوام
کوک: چیکار کنم
ا/ت:هیچی میخوام برم بیمارستان لباسای دیشبم کجان
کوک: نه نرو
ا/ت: ولم کن
کوک: میرسونمت
رفتم تو یه اتاق دیگه درو بستم
کوک اومد داخل
ا/ت: برو بیرون میخوام عوض کنم
کوک: نمیرم
ا/ت: برو بیرون پررو نشو
کوک: باشه رفتم
رفت بیرون لباسمو پوشیدم
و رفتم سمت در
کوک: کجا صبحونه درست کردم بیا بخوریم
ا/ت: صبحونه بزنه تو سرت میخوام برم
کوک:حداقل بیا یه چیزی بخور غش میکنیا
ا/ت: غش کنم بهتره تا یه چیزی بخورم
کوک: خودم میرسونمت
ا/ت: من با تو بهشتم نمیام
رفتم بیرون پیاده رفتم و خواستم به تاکسی بگیرم
کوک: ا.ت بیا سوار شو
جوابشو ندادم و به راه خودم ادامه میدادم
کوک: زشته جلو مردم یادت نمیاد ازمون عکس پخش کردن بیا سوار شو
رفتم سوار شدم هیچی نگفتم رفتم بیمارستان
چهار ساعت بعد
ا/ت
از بیمارستان برگشتم خونه
ا/ت: مامان برگشتم
م: جونگکوک اومده
ا/ت: مامان این چرا همیشه میاد اینجا مگه خودش خونه زندگی نداره
م: الان میشنوه اونم مثل پسرمه خیلی دوسش دارم
کوک: سلام
ا/ت:سلام
هانی: عمل چطور بود
ا/ت: خیلی خوب بود
هانی: خواهر من همیشه بهترینه
ا/ت: مرسی داداش قشنگم
ا/ت:مامان دارم غش میکنم یکم غذا هست بخورم
م: مگه چیزی نخوردی
ا/ت: نه امروز هیچی نخوردم
#کوک
#فیک
#سناریو
#فیک_بی_تی_اس
۵۸.۲k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.