تهیونگه بیاده داخل سرویس تعجب میکنن سریع بیاده یونا را از
تهیونگه بیاده داخل سرویس تعجب میکنن سریع بیاده یونا را از من جدا میکننه
یونا با عصبانیت
یونا: هی نکن بزار خفه بشه بمیره
تهیونگه: بسه یونا دیگه شورشو در اوردی
یونا با گریه میره و من نشستم روی زمین فکر میکنم
تهیونگه:خوبی الان
بهش نگاه کردم: یعنی اگر دیر رسیدی من الان...
تهیونگ: هیسسس دیگه گذاشته پس بیا بریم کلاس
من و تهیونگ خیلی صمیمی شودیم و کل تو راه حرف زدیم و اومدیم کلاس نشستم روی صندلی تهیونگ هم کنارم بوده کلاس تموم شوده و وسایل لازم را جمع کردم و رفتم به سمت خونه وقتی وارده شودم دیدم بابام در را قفل کرده با ترس
بابا: دیگه حق نداری بری بیرون یا مدرسه باید بمونی داخل خونه
اول تعجب کردم
ات: چی میگی بابا من باید درسمو ادامه بدم تا برم آمریکا
بابا: دیگه لازم نکرده زود برو اتاقت
من اومدم اتاقم چون اگر بحث کردن را ادامه میدادم کتک میخوردم و راضی نمیشه من با اشک به پنجره اتاقم نگاه میکنم
پس تهیونگ چی میشه
دلم براش خیلی تنگ میشه باورم نمیشه دیگه اون از من دور هست
ادامه داره....
یونا با عصبانیت
یونا: هی نکن بزار خفه بشه بمیره
تهیونگه: بسه یونا دیگه شورشو در اوردی
یونا با گریه میره و من نشستم روی زمین فکر میکنم
تهیونگه:خوبی الان
بهش نگاه کردم: یعنی اگر دیر رسیدی من الان...
تهیونگ: هیسسس دیگه گذاشته پس بیا بریم کلاس
من و تهیونگ خیلی صمیمی شودیم و کل تو راه حرف زدیم و اومدیم کلاس نشستم روی صندلی تهیونگ هم کنارم بوده کلاس تموم شوده و وسایل لازم را جمع کردم و رفتم به سمت خونه وقتی وارده شودم دیدم بابام در را قفل کرده با ترس
بابا: دیگه حق نداری بری بیرون یا مدرسه باید بمونی داخل خونه
اول تعجب کردم
ات: چی میگی بابا من باید درسمو ادامه بدم تا برم آمریکا
بابا: دیگه لازم نکرده زود برو اتاقت
من اومدم اتاقم چون اگر بحث کردن را ادامه میدادم کتک میخوردم و راضی نمیشه من با اشک به پنجره اتاقم نگاه میکنم
پس تهیونگ چی میشه
دلم براش خیلی تنگ میشه باورم نمیشه دیگه اون از من دور هست
ادامه داره....
۹۸
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.