پارت۱۶
- چشم... و يه چيز ديگه...
- ديگه چيه؟ اين بار حتما پول مي خواي.
- نخير. ماشين مامان رو.
- حرفشم نزن. چرا هميشه تو ماشين مي بري؟ شد يه بار اون دوستات بيان دنبال تو؟
- آخه ددي جونم اونا که مثل ما يه ماشين تو خونه اشون خاک نمي خوره. شبنم اينا دو تا ماشين دارن يکيش مال داداشيه اون يکيش هم يا دست باباشه يا مامانش. بنفشه اينام يه ماشين دارن که هيچ وقت معلوم نيست کجا هست.
- در هر صورت نمي شه. تو رانندگيت خرکيه.
- رانندگيم خرکي باشه بهتره تا اين که خودم خرکي باشم.
- تهديد مي کني؟
- من سگ کي باشم آقاي رادمهر بزرگ رو تهديد کنم. يعني گفتم قدر من و بدونين که اين قدر گلم.
- خيلي خب لوس نشو.
- ببرم؟
- بار آخرته ها.
از پشت گوشي محکم بوسيدمش و گفتم:
- چشم. الهي قربون باباي خوش تيپم بشم.
گوشي رو قطع کردم و بعد از بوسيدن عزيز از خونه خارج شدم. سوار ماشين شدم و قبل از حرکت سي دي تتلو و طعمه رو توي ضبط چپوندم. از در رفتم بيرون و در و با ريموت بستم. شبنم و بنفشه رو که در حد مرگ جلف شده بودن سوار کردم و به سمت پاتوق رفتيم. بنفشه که طبق معمول جلو نشسته بود سرم رو به سمت خوش برگردوند و گفت:
- اوا... حداقل يه سُرمه تو اين چشات مي کشيدي که اين قدر بي روح نباشي! يا يه ريمل به اين مژه هات مي زدي يه کم رنگ بگيري. آخه اين چه وضعشه؟
- اولا به تو ربطي نداره، دوما ديدم تيپم به اندازه کافي تو چشم هست ديگه اگه آرايشم مي کردم که هيچي!
⭐⭐⭐⭐⭐⭐
راستی خوشگلام صبحتون بخیر
- ديگه چيه؟ اين بار حتما پول مي خواي.
- نخير. ماشين مامان رو.
- حرفشم نزن. چرا هميشه تو ماشين مي بري؟ شد يه بار اون دوستات بيان دنبال تو؟
- آخه ددي جونم اونا که مثل ما يه ماشين تو خونه اشون خاک نمي خوره. شبنم اينا دو تا ماشين دارن يکيش مال داداشيه اون يکيش هم يا دست باباشه يا مامانش. بنفشه اينام يه ماشين دارن که هيچ وقت معلوم نيست کجا هست.
- در هر صورت نمي شه. تو رانندگيت خرکيه.
- رانندگيم خرکي باشه بهتره تا اين که خودم خرکي باشم.
- تهديد مي کني؟
- من سگ کي باشم آقاي رادمهر بزرگ رو تهديد کنم. يعني گفتم قدر من و بدونين که اين قدر گلم.
- خيلي خب لوس نشو.
- ببرم؟
- بار آخرته ها.
از پشت گوشي محکم بوسيدمش و گفتم:
- چشم. الهي قربون باباي خوش تيپم بشم.
گوشي رو قطع کردم و بعد از بوسيدن عزيز از خونه خارج شدم. سوار ماشين شدم و قبل از حرکت سي دي تتلو و طعمه رو توي ضبط چپوندم. از در رفتم بيرون و در و با ريموت بستم. شبنم و بنفشه رو که در حد مرگ جلف شده بودن سوار کردم و به سمت پاتوق رفتيم. بنفشه که طبق معمول جلو نشسته بود سرم رو به سمت خوش برگردوند و گفت:
- اوا... حداقل يه سُرمه تو اين چشات مي کشيدي که اين قدر بي روح نباشي! يا يه ريمل به اين مژه هات مي زدي يه کم رنگ بگيري. آخه اين چه وضعشه؟
- اولا به تو ربطي نداره، دوما ديدم تيپم به اندازه کافي تو چشم هست ديگه اگه آرايشم مي کردم که هيچي!
⭐⭐⭐⭐⭐⭐
راستی خوشگلام صبحتون بخیر
۲.۹k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.