"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
part: ۳۰
"ویو تهیونگ"
بدنش میلرزید و تعادل نداشت
یه دفعه
چشماش بسته شدو داشت میوفتاد که سری گرفتم..
با شوکی که بهش وارد شد توقعه بهتر از اینو داشتم؟؟؟
وای خدا امشب چرا انقدر گنده؟
سری بلندش کردم و داخل ماشین گزاشتمش
کمربندشو بستم .
پشت فرمون نشستم
خیلی فکرم مشغول...نگرانی برایه جونگکوک....اینکه مینهو چه فکری تو سرشه، اینکه الان نزدیک بود با یه دختر تصادف کنم و اون از ترس از حال رفته....
حتی الان نمیدونم دارم کجا میرم ؟
کجا میرم؟
از فکر بیرون امدمم
بیمارستان
سری فرمون و چرخوندم و به سمت بیمارستان روندم
ماشین و پارک کردم
در سمت جولی و باز کردم و از ماشین خارجش کردم
وقتی داخل بیمارستان شدیم
پرستاری سمتم امد
_: چییزی شده؟؟
ته: ترسید و از حال رفت...
_: لطفا دنبالم بیاید
به سمت اتاقی بردمون
_: سری دکتر و خبر میگنم
جولی و رو تخت گذاشتم
و رو صندلیه کناری نشستم
صورتم و بین دستام گرفتم
ته: هوففف...چرا انقدر به هم ریختم؟؟...
یه دفعه دکتر جوونی وارد اتاق شد
_ : مشکل چیه؟
ته: من نزدیک بود باهاش تصادف کنم...تو بد حالتی جلوش ترمز زدم و وقتی سمتش رفتم فقط یکم شکه بود ...بلند شد از حال رفت
_: میتونستید یکم با ملاحظه رانندگی کنیدد
یکم تعجب کردم
چه لزومی داشت اینطوری حرف بزنه؟
وقتی پسر بچه میارت
ن همین میشه...
پرستار چند تا سُرُم اورد و بهش وصل کردن
_:بفرمایید بیرون
به دکتره نگاه کروم
ته: ببخشید؟
_: فکر نکنم نسبتی داشته باشید که داخل اتاق تنها باشید
این دیگه داشت چرت و پرت میگفت
از جام بلند شدم
ته: ببین پسر جون،به عنوان دکتر کارتو کردی ...حالا بفرما بروو...
_: خانم جانگ؟
یه پرستار امد داخل
_: لطفا داخل اتاق بمونید...
پرستار: اخه چرا؟
_:به محض تموم شدن سُرُم درش بیار .بم خبر بد
پرستار: چه عجله اییه
_: مگه با تو نیستم؟
پرستار : چشم ..
اون دکتره از اتاق رفت و منم دوباره نشستم
پرستاره به دیوار تکیه داد
این چرا اینطوری میکرد!؟
یکم در و دیوار و نگاه کردم ...که چشمم به جولی خورد .
اگه خودم و کنترل نمیکردم . جاش بجایه تخت اینجا باید داخل تخت اتاق عمل و یا..سرد خونه می بود.
هووف
پرستار: همسرتونن؟
ته: هوم؟
پرستار: اخه خیلی اشوفته اید...باید خیلی دوسش داشته باشید
ته: ..چییزه ..اینطوری ..نی
پرستار: سُرُمش تموم شد
درو باز کرد و دکترو صدا زد
دکتر خیلی سری امد
ته: مگه از عمل بر میگرده؟
چرا اینطوری میکنید؟
با صدایه جولی بهش نگاه کردم
جولی: کجام؟
ته: بیمارستات...حالت خوبه جاایت درد نمیکنع؟؟؟
اون دکتر پرید وسط و گفت:
part: ۳۰
"ویو تهیونگ"
بدنش میلرزید و تعادل نداشت
یه دفعه
چشماش بسته شدو داشت میوفتاد که سری گرفتم..
با شوکی که بهش وارد شد توقعه بهتر از اینو داشتم؟؟؟
وای خدا امشب چرا انقدر گنده؟
سری بلندش کردم و داخل ماشین گزاشتمش
کمربندشو بستم .
پشت فرمون نشستم
خیلی فکرم مشغول...نگرانی برایه جونگکوک....اینکه مینهو چه فکری تو سرشه، اینکه الان نزدیک بود با یه دختر تصادف کنم و اون از ترس از حال رفته....
حتی الان نمیدونم دارم کجا میرم ؟
کجا میرم؟
از فکر بیرون امدمم
بیمارستان
سری فرمون و چرخوندم و به سمت بیمارستان روندم
ماشین و پارک کردم
در سمت جولی و باز کردم و از ماشین خارجش کردم
وقتی داخل بیمارستان شدیم
پرستاری سمتم امد
_: چییزی شده؟؟
ته: ترسید و از حال رفت...
_: لطفا دنبالم بیاید
به سمت اتاقی بردمون
_: سری دکتر و خبر میگنم
جولی و رو تخت گذاشتم
و رو صندلیه کناری نشستم
صورتم و بین دستام گرفتم
ته: هوففف...چرا انقدر به هم ریختم؟؟...
یه دفعه دکتر جوونی وارد اتاق شد
_ : مشکل چیه؟
ته: من نزدیک بود باهاش تصادف کنم...تو بد حالتی جلوش ترمز زدم و وقتی سمتش رفتم فقط یکم شکه بود ...بلند شد از حال رفت
_: میتونستید یکم با ملاحظه رانندگی کنیدد
یکم تعجب کردم
چه لزومی داشت اینطوری حرف بزنه؟
وقتی پسر بچه میارت
ن همین میشه...
پرستار چند تا سُرُم اورد و بهش وصل کردن
_:بفرمایید بیرون
به دکتره نگاه کروم
ته: ببخشید؟
_: فکر نکنم نسبتی داشته باشید که داخل اتاق تنها باشید
این دیگه داشت چرت و پرت میگفت
از جام بلند شدم
ته: ببین پسر جون،به عنوان دکتر کارتو کردی ...حالا بفرما بروو...
_: خانم جانگ؟
یه پرستار امد داخل
_: لطفا داخل اتاق بمونید...
پرستار: اخه چرا؟
_:به محض تموم شدن سُرُم درش بیار .بم خبر بد
پرستار: چه عجله اییه
_: مگه با تو نیستم؟
پرستار : چشم ..
اون دکتره از اتاق رفت و منم دوباره نشستم
پرستاره به دیوار تکیه داد
این چرا اینطوری میکرد!؟
یکم در و دیوار و نگاه کردم ...که چشمم به جولی خورد .
اگه خودم و کنترل نمیکردم . جاش بجایه تخت اینجا باید داخل تخت اتاق عمل و یا..سرد خونه می بود.
هووف
پرستار: همسرتونن؟
ته: هوم؟
پرستار: اخه خیلی اشوفته اید...باید خیلی دوسش داشته باشید
ته: ..چییزه ..اینطوری ..نی
پرستار: سُرُمش تموم شد
درو باز کرد و دکترو صدا زد
دکتر خیلی سری امد
ته: مگه از عمل بر میگرده؟
چرا اینطوری میکنید؟
با صدایه جولی بهش نگاه کردم
جولی: کجام؟
ته: بیمارستات...حالت خوبه جاایت درد نمیکنع؟؟؟
اون دکتر پرید وسط و گفت:
۱.۷k
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.