ویو ا.ت:بلند شدم کله سحر بود فلیکس هنوز خواب بود از رو تخ
ویو ا.ت:بلند شدم کله سحر بود فلیکس هنوز خواب بود از رو تخت بلند شدم و رفتم دست شویی لباسامو عوض کردم و موهامو درست کردم پتو رو کشیدم رو فلیکس در اتاق رو بستم رفتم اشپزخونه و شروع کردم صبحونه درست کردن تستارو گذاشتم توی تستر و مربارو دراوردم چندتا تخم مرغ شکوندم و مشغول شدم تقریبا اخرای صبحونه درست کردنم بود که دستای گرمش اومد روی رونام برگشتم نگاش کردم که چشماش هنوز خواب الود و پفی بود گونشو بوسیدم:بیدارت کردم؟ فلیکس:این بوی خوب چیه؟ ا.ت:برات صبحونه درست کردم جناب بدو که از سرکار جا میمونی نشست سر میز و شروع کرد به خوردن وسط خوردن بود که... فلیکس:زنم چه دست پختی داره خندیدم و رفتم تو اتاق تختو مرتب کردم فلیکس اومد تو اتاق ا.ت:خوردی؟ فلیکس:اوهوم ا.ت:نوش جون لباساشو دراورد و داشت لباس میپوشید رفت جلو ایینه و سعی کرد کراواتشو ببنده رفتم روبه روش و گره کراواتشو واسش بستم دستاشو گذاشت دو طرف کمرم و به چشام نگاه کرد ا.ت:هنوزم یاد نگرفتی کاراواتتو ببندی اگه یه روز من نبودم..فلیکس:نمیاد اون روزی که ندارمت و لباشو محکم گذاشت رو لب هام اروم اروم میک زد و کمرمو نوازش کرد شونه هاشو گرفتم و منو با خودش تلو تلو برد رو تخت
۵.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.