فیک《 نباید اینطوری میشد 》
فیک《 نباید اینطوری میشد 》
P*5*
ا/ت ویو
در خونه روباز کردم که با صحنه ای که دیدم خشکم زد اون...........اون.....شوگا بود اون دختر بغلش کی بود
باورم نمیشه شوگا داره یکی دیگه رو میبوسه ناگهان قطره اشکی ناخودآگاه از چشمام بیرون ریخت گریم شدت گرفت ولی بازم شوگا برنگشت ببینه من اونجام با عصبانیت رفتم بیرون و درو محکم بستم سوار ماشینم شدم و تا جایی که میتونستم تند رفتم همینجور برای خودم تو شهر میگشتم تصمیم گرفتم برم هتل
رفتم هتل یه اتاق رو گرفتم و همونجا خوبیدم
(ویو فردا صبح)
از خواب بیدار شدم صبحونمو خوردم
نشستم فیلم دیدم نمیدونم کی شد ظهر شد ناهارمو خوردم دوباره نشستم فیلم دیدم ساعت ۵ بود چون نمیتونستم همیشه تو هتل بمونم به دوستم زنگ زدم(همون هانا)
(علامت هانا ×)
_الو
×الو.........صبر کن تویی ا/ت؟ چه عجب بعد سه سال به ما زنگ زدی
_چی میگی تو همین دیروز بهت زنگ زدم
×حالا هرچی .........چیکار داشتی؟
_میتونی بیای دنبالم بریم کافه؟
×چی شده یهویی؟
_بیا بریم بهت میگم
×باشه حاضر شو ۱۰ دقیقه دیگه میام دنبالت
_باشه
پاشدم یه لباس خوشگل پوشیدم منتظر هانا بودم که زنگ زد رفتم سوار ماشینش شدم و بهه طرف کافه رفتیم
رسیدیم و رفتیم روی یه صندلی نشستیم
×خب بگو چیشده
_خب .....چیزه.....(همه ماجرا رو براش تعریف کرد)
×به نظرم کلا شمارتو عوض کن و باهاش قطع رابطه کن
_فکر میکنی به همین راحتیه نمیشه ......نمیتونم
×کمکت میکنم دیگه نمیخواد بری هتل الان میریم وسایلت رو جمع کن بیا بریم خونه من
_ازت ممنونم
×خب پاشو بریم
_باشه
پاشدیم رفتیم هتل من وسایلم رو جمع کردم و رفتیم خونه هانا
_خب من کجا بخوابم
×بغل خودم
_(منحرف شد)
×یاااااا منظورم کنار من
_باشه(خنده)
(ویو فردا صبح)
........................................
P*5*
ا/ت ویو
در خونه روباز کردم که با صحنه ای که دیدم خشکم زد اون...........اون.....شوگا بود اون دختر بغلش کی بود
باورم نمیشه شوگا داره یکی دیگه رو میبوسه ناگهان قطره اشکی ناخودآگاه از چشمام بیرون ریخت گریم شدت گرفت ولی بازم شوگا برنگشت ببینه من اونجام با عصبانیت رفتم بیرون و درو محکم بستم سوار ماشینم شدم و تا جایی که میتونستم تند رفتم همینجور برای خودم تو شهر میگشتم تصمیم گرفتم برم هتل
رفتم هتل یه اتاق رو گرفتم و همونجا خوبیدم
(ویو فردا صبح)
از خواب بیدار شدم صبحونمو خوردم
نشستم فیلم دیدم نمیدونم کی شد ظهر شد ناهارمو خوردم دوباره نشستم فیلم دیدم ساعت ۵ بود چون نمیتونستم همیشه تو هتل بمونم به دوستم زنگ زدم(همون هانا)
(علامت هانا ×)
_الو
×الو.........صبر کن تویی ا/ت؟ چه عجب بعد سه سال به ما زنگ زدی
_چی میگی تو همین دیروز بهت زنگ زدم
×حالا هرچی .........چیکار داشتی؟
_میتونی بیای دنبالم بریم کافه؟
×چی شده یهویی؟
_بیا بریم بهت میگم
×باشه حاضر شو ۱۰ دقیقه دیگه میام دنبالت
_باشه
پاشدم یه لباس خوشگل پوشیدم منتظر هانا بودم که زنگ زد رفتم سوار ماشینش شدم و بهه طرف کافه رفتیم
رسیدیم و رفتیم روی یه صندلی نشستیم
×خب بگو چیشده
_خب .....چیزه.....(همه ماجرا رو براش تعریف کرد)
×به نظرم کلا شمارتو عوض کن و باهاش قطع رابطه کن
_فکر میکنی به همین راحتیه نمیشه ......نمیتونم
×کمکت میکنم دیگه نمیخواد بری هتل الان میریم وسایلت رو جمع کن بیا بریم خونه من
_ازت ممنونم
×خب پاشو بریم
_باشه
پاشدیم رفتیم هتل من وسایلم رو جمع کردم و رفتیم خونه هانا
_خب من کجا بخوابم
×بغل خودم
_(منحرف شد)
×یاااااا منظورم کنار من
_باشه(خنده)
(ویو فردا صبح)
........................................
۱۶.۱k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.