پارت ۲۰ (اخر)
لارا: اها ولی من اشتباه فک کردم متاسفم کوک
کوک: مهم نیست اشکالی نداره
در باز شد جی هو وارد شد با اعصبانیت
بهتره صداتونو ببرید چقد زر میزنید
دستور داد ببرنشون تو حیاط
دست بسته وارد حیاط شدند
که ات از پنجره دید دید که نهههه اون کوک و لارا و لیان بودن
ویو ات داشتم گریه میکردم واقعا نمیتونم درک کنم هق یعنی کوک هق لیان و لارا به خاطر من اومدن هق اینجا ها هق
همون لحظه جی هو تفنگشو در اورد و و به سمت کوک گرفت
دیگه نمیتونم تحمل ندارم نمیتونم بزارم کوک بخاطر من کشته بشه هیچوقت نمیتونم خودمو ببخشم
محکم میزدم به درد داد میزدمم نهه نهههه این درو باز کنننن لطفاااا با اونا کاری نداشته باش از بالا پنجره داد زدم گفتم جی هو اگه اگه بخوایی به یکشون صدمه بزنی خودمو از پنجره پرت میکنم پایین میدونی که میکنم
کوک: ات لطفا اروم باش باشه اتفاق خاصی نمیوفته
لیان: برو عقب ات بچه بازی درنیار باشه بروووو
ات: بچه بازیییی هاا اتفاق خاص چی میگین اینا بچه بازیهههه؟!
جی هو: ات بس کن دیگه دلم نمیخواد گریه هاتو ببینم
ات: خفشو تو فهمیدی خفشو اگه یکم دلت برام میسوخت هرگز این گوه بازیا رو در نیموردیی
جی هو: بس کن دیگه اول از کوک شروع میکنم
ات: باشه پس خودت خواستیی
اییییییی
جی هو ولم. کنید
ویو راویی همون لحظه که ات خواست بیوفته پلیس ها گرفتنش و نزاشتن بیوفته
و جی هو رو گرفتن حالا کی به پلیس ها خبر داد بود؟!
دست کوک. و. لارا و. لیان رو باز کردند
و کوک. گفت: ممنونم ازتون که به کمکمون اومدید
پلیس: افتخار که بخوایم برای شما کاری انجام بدیم
کوک: ممنونم فقط ات کجاست
پلیس: یکم حالشون ناخوشاینده ولی جای نگرانی نیست تحت فشار زیادی قرار گرفتن بهتره یکم زیر نظر دکتر باشن
کوک: ممنونم واقعا
اوک جی هو و زیر دستاش دستگیر شدند
همه اعضا رفتن بیمارستان که ات رو بییند
ات ولی خواب
بیدار شد و ولی. گریه اش بند نمیومد
پرستار: اقای جئون میخوان شمارو بیین
ات: نه الان نمیتونم بینمش لطفا بهش بگید منتظر بمونه الان امادگیشو ندارم باشه؟!
پرستار: باشه
لیان: سلام دختر
ات: سلام لیان حالت خوب ببخشید که تو زحمت افتادیی
لیان: این چه حرفیه دختری سگ میدونی ما خودمون به خاطرت کشتیم
ات ممنوننننننن و ببخشید که تو زحمت افتادین همو بغل میکنن و گریه کردن که لارا اومد و. گفت فقط منم که غربیه ام
ات: کی گفته شما غربیه ای همو. بغل میکنن و
که کوک. درو باز میکنه وارد میشه و لارا و لیان میگن: خب دیگه ما بریم
ات: بودین حالا
کوک: میره سمت ات و میخواد دستشو بگیره که ات دستشو دور میکنه
کوک: ات واقعا منو ببخش
ات: ـــــــــــــ جوابی نداد
کوک: قسم میخورم جوری که فکر میکنی نیست
ات: دماغشو بالا میره میگه جچوریه اروم
کوک: اخه من قربون اون اشکات
ات: گفتم چجوریه
کوک: ببین اگه. تو صبر میکردی من. همه ی قضیه رو برات تعریف میکردم
ات: الان مقصر منم؟!
کوک: نه ولی بزار حرفمو. کامل کنم
جویی لعنتی درینگ زنگ تلفن چقدر بد جا
کوک: الو ــــــــــــــــــــــــــــــ پایان مکالمه
کوک: لعنتی
ویو ات: میخواست برام توضیح بده که که گوشیش زنگ خورد واییی ولی بعد زنگ معلوم بود اعصابش خرابهه
کوک: ات فقط. گوش کن
الان که گوشیم زنگ خورد فهمیدم که جویی و. جی هو باهم همکاری داشتن و این فقط یه
کوک: مهم نیست اشکالی نداره
در باز شد جی هو وارد شد با اعصبانیت
بهتره صداتونو ببرید چقد زر میزنید
دستور داد ببرنشون تو حیاط
دست بسته وارد حیاط شدند
که ات از پنجره دید دید که نهههه اون کوک و لارا و لیان بودن
ویو ات داشتم گریه میکردم واقعا نمیتونم درک کنم هق یعنی کوک هق لیان و لارا به خاطر من اومدن هق اینجا ها هق
همون لحظه جی هو تفنگشو در اورد و و به سمت کوک گرفت
دیگه نمیتونم تحمل ندارم نمیتونم بزارم کوک بخاطر من کشته بشه هیچوقت نمیتونم خودمو ببخشم
محکم میزدم به درد داد میزدمم نهه نهههه این درو باز کنننن لطفاااا با اونا کاری نداشته باش از بالا پنجره داد زدم گفتم جی هو اگه اگه بخوایی به یکشون صدمه بزنی خودمو از پنجره پرت میکنم پایین میدونی که میکنم
کوک: ات لطفا اروم باش باشه اتفاق خاصی نمیوفته
لیان: برو عقب ات بچه بازی درنیار باشه بروووو
ات: بچه بازیییی هاا اتفاق خاص چی میگین اینا بچه بازیهههه؟!
جی هو: ات بس کن دیگه دلم نمیخواد گریه هاتو ببینم
ات: خفشو تو فهمیدی خفشو اگه یکم دلت برام میسوخت هرگز این گوه بازیا رو در نیموردیی
جی هو: بس کن دیگه اول از کوک شروع میکنم
ات: باشه پس خودت خواستیی
اییییییی
جی هو ولم. کنید
ویو راویی همون لحظه که ات خواست بیوفته پلیس ها گرفتنش و نزاشتن بیوفته
و جی هو رو گرفتن حالا کی به پلیس ها خبر داد بود؟!
دست کوک. و. لارا و. لیان رو باز کردند
و کوک. گفت: ممنونم ازتون که به کمکمون اومدید
پلیس: افتخار که بخوایم برای شما کاری انجام بدیم
کوک: ممنونم فقط ات کجاست
پلیس: یکم حالشون ناخوشاینده ولی جای نگرانی نیست تحت فشار زیادی قرار گرفتن بهتره یکم زیر نظر دکتر باشن
کوک: ممنونم واقعا
اوک جی هو و زیر دستاش دستگیر شدند
همه اعضا رفتن بیمارستان که ات رو بییند
ات ولی خواب
بیدار شد و ولی. گریه اش بند نمیومد
پرستار: اقای جئون میخوان شمارو بیین
ات: نه الان نمیتونم بینمش لطفا بهش بگید منتظر بمونه الان امادگیشو ندارم باشه؟!
پرستار: باشه
لیان: سلام دختر
ات: سلام لیان حالت خوب ببخشید که تو زحمت افتادیی
لیان: این چه حرفیه دختری سگ میدونی ما خودمون به خاطرت کشتیم
ات ممنوننننننن و ببخشید که تو زحمت افتادین همو بغل میکنن و گریه کردن که لارا اومد و. گفت فقط منم که غربیه ام
ات: کی گفته شما غربیه ای همو. بغل میکنن و
که کوک. درو باز میکنه وارد میشه و لارا و لیان میگن: خب دیگه ما بریم
ات: بودین حالا
کوک: میره سمت ات و میخواد دستشو بگیره که ات دستشو دور میکنه
کوک: ات واقعا منو ببخش
ات: ـــــــــــــ جوابی نداد
کوک: قسم میخورم جوری که فکر میکنی نیست
ات: دماغشو بالا میره میگه جچوریه اروم
کوک: اخه من قربون اون اشکات
ات: گفتم چجوریه
کوک: ببین اگه. تو صبر میکردی من. همه ی قضیه رو برات تعریف میکردم
ات: الان مقصر منم؟!
کوک: نه ولی بزار حرفمو. کامل کنم
جویی لعنتی درینگ زنگ تلفن چقدر بد جا
کوک: الو ــــــــــــــــــــــــــــــ پایان مکالمه
کوک: لعنتی
ویو ات: میخواست برام توضیح بده که که گوشیش زنگ خورد واییی ولی بعد زنگ معلوم بود اعصابش خرابهه
کوک: ات فقط. گوش کن
الان که گوشیم زنگ خورد فهمیدم که جویی و. جی هو باهم همکاری داشتن و این فقط یه
۶.۲k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.