black days♡ روز های مشکی♡
part 1 ㋡ پارت اول
داستان درباره ی دختری 15 ساله هست که تو بچگی خواهر بزرگترش رو از دست داده
والان اون تنها فرزند خانواده هست اونا تازه به شهر جدید اومدن و خونه خریدن
اسم شخصیت اول داستان کیوکا هست و بعضی وقتا کیکا هم صداش میزنن اسم خواهر بزرگتر کیوکا کارولین بوده ☆
ویو کیوکا✿
وایییییییییی شارژ هدفونم تموم شد😠彡
بابا=خوب حالا اهنگ گوش ندن نمیمیری
مامان=بیا نگای بیرون بکن از طبیعت لذت ببر *حرف بیشتر مامانا 😑*
کیوکا=میشه دقیقا بگی از کدوم طبیعت؟ اینجا که همش خاره و درخت خشک شده😒
فلش بک ↯ 1ساعت بعد
بابا=رسیدیم
کیوکا=اینجاس؟ چرا این شکلیه؟ خیلی قدیمیه😒
مامان=اگه دوست نداری میتونی خودت بری کار کنی پول در بیاری بری ویلا لوکس بخری عزیزم 😊😠حالا زودباش وسایلتو بیار تو ✻
رفتیم داخل.... خونه قشنگیه ولی ترسناکه اما با این وجود دوسش دارم
رفتم و وسایلمو چیدم تو اتاقم و بعد از تمیزکاری اتاقم و چیدن وسایل اتاقم رفتم تا خونه رو کامل ببینم ✪
رفتم زیرشیرونی ....... واسه تنها بودن جای خوبیه
مامان=کیکا این خونه قدیمیه چیزی رو خراب نکنی یااااااااا
کیکا=نه هواسم هست ✮
رفتم پشت بوم که یه دفعه بارون شدیدی گرفت
رفتمو نشستم پشت پنجره اتاقم و یه نوشیدنی داغ درست کردمو اروم اروم میخوردم
دیدم چندتا بچه که فکر کنم هم سن خودم بودن دویدن و رفتن تو خونه درختی که انگاری خودشون ساخته بودن
رفتم پیش مامانم و بهش گفتم =مامان میگم این بچه ها مال همین جان؟
مامان=اره، فک کنم بچه های خوبی باشن اگه خواستی باهاشون دوست بشو
کیوکا= باشه⏤͟͟͞͞
رفتم و بارونی و چکمم رو پوشیدم و چترم رو برداشتم و رفتم زیر بارون که قدم بزنم
که دیدم یکیشون از تو خونه درختیشون داد زد :اهای بیا اینجا پیش ما
کیوکا:باشه ✺
رفتم و در زدم ..... چه خونه کیوتی البته خیلی هم خفن بود ✧
در رو باز کردن منم رفتم داخل
یکی از دخترا گفت = سلام من هیمیکو هستم تو همون دختر جدیده هستی درسته؟
کیوکا=اره.... اسم من کیوکا هست گاهی هم بهم میگن کیکا
یکی دیگه از دخترا گفت من مومو هستم و اینم شوگا هست اینم کوک اینم جیمین
کیوکا= خوشبختم ✿
مومو:خوب اینجا خیلی سرده کسی نوشیدنی داغ میخوره؟
شوگا:اره ꥟
کوک:شما بشینید خودم الان درست میکنم میارم ᕯ
فلش بک↯
کوک رفت و نوشیدنی هارو اورد ❆☕︎︎
و نشستیم و کنار هم خوردیم ◌
هیمیکو:جیمین میشه بری تهیونگ رو صدا کنی بیاد ⌑
جیمین:باشه ༅
جیمین رفتم تهیونگ رو اورد
تهیونگ:سلام
اومد کنار دستم و گفت :ببخشید شما؟
کیوکا:م.. م... م.. من.. من...
هیمیکو:ته...برو کنار بزار بدبخت نفس بکشه⨳
یکم رفت عقب تر
یه نفس عمیق کشیدمو گفتم
من کیوکا هستم و تازه اینجا خونه خریدیم ☄︎
میخوام اگه بشه باهاتون دوست بشم
هیمیکو و مومو گفتن ماکه مشکلی نداریم𖤐
___________________________________
ادامه دارد.......
خوب بقیش واسه پارت بعدی ꈍᴗꈍ بای بای 😊👻
داستان درباره ی دختری 15 ساله هست که تو بچگی خواهر بزرگترش رو از دست داده
والان اون تنها فرزند خانواده هست اونا تازه به شهر جدید اومدن و خونه خریدن
اسم شخصیت اول داستان کیوکا هست و بعضی وقتا کیکا هم صداش میزنن اسم خواهر بزرگتر کیوکا کارولین بوده ☆
ویو کیوکا✿
وایییییییییی شارژ هدفونم تموم شد😠彡
بابا=خوب حالا اهنگ گوش ندن نمیمیری
مامان=بیا نگای بیرون بکن از طبیعت لذت ببر *حرف بیشتر مامانا 😑*
کیوکا=میشه دقیقا بگی از کدوم طبیعت؟ اینجا که همش خاره و درخت خشک شده😒
فلش بک ↯ 1ساعت بعد
بابا=رسیدیم
کیوکا=اینجاس؟ چرا این شکلیه؟ خیلی قدیمیه😒
مامان=اگه دوست نداری میتونی خودت بری کار کنی پول در بیاری بری ویلا لوکس بخری عزیزم 😊😠حالا زودباش وسایلتو بیار تو ✻
رفتیم داخل.... خونه قشنگیه ولی ترسناکه اما با این وجود دوسش دارم
رفتم و وسایلمو چیدم تو اتاقم و بعد از تمیزکاری اتاقم و چیدن وسایل اتاقم رفتم تا خونه رو کامل ببینم ✪
رفتم زیرشیرونی ....... واسه تنها بودن جای خوبیه
مامان=کیکا این خونه قدیمیه چیزی رو خراب نکنی یااااااااا
کیکا=نه هواسم هست ✮
رفتم پشت بوم که یه دفعه بارون شدیدی گرفت
رفتمو نشستم پشت پنجره اتاقم و یه نوشیدنی داغ درست کردمو اروم اروم میخوردم
دیدم چندتا بچه که فکر کنم هم سن خودم بودن دویدن و رفتن تو خونه درختی که انگاری خودشون ساخته بودن
رفتم پیش مامانم و بهش گفتم =مامان میگم این بچه ها مال همین جان؟
مامان=اره، فک کنم بچه های خوبی باشن اگه خواستی باهاشون دوست بشو
کیوکا= باشه⏤͟͟͞͞
رفتم و بارونی و چکمم رو پوشیدم و چترم رو برداشتم و رفتم زیر بارون که قدم بزنم
که دیدم یکیشون از تو خونه درختیشون داد زد :اهای بیا اینجا پیش ما
کیوکا:باشه ✺
رفتم و در زدم ..... چه خونه کیوتی البته خیلی هم خفن بود ✧
در رو باز کردن منم رفتم داخل
یکی از دخترا گفت = سلام من هیمیکو هستم تو همون دختر جدیده هستی درسته؟
کیوکا=اره.... اسم من کیوکا هست گاهی هم بهم میگن کیکا
یکی دیگه از دخترا گفت من مومو هستم و اینم شوگا هست اینم کوک اینم جیمین
کیوکا= خوشبختم ✿
مومو:خوب اینجا خیلی سرده کسی نوشیدنی داغ میخوره؟
شوگا:اره ꥟
کوک:شما بشینید خودم الان درست میکنم میارم ᕯ
فلش بک↯
کوک رفت و نوشیدنی هارو اورد ❆☕︎︎
و نشستیم و کنار هم خوردیم ◌
هیمیکو:جیمین میشه بری تهیونگ رو صدا کنی بیاد ⌑
جیمین:باشه ༅
جیمین رفتم تهیونگ رو اورد
تهیونگ:سلام
اومد کنار دستم و گفت :ببخشید شما؟
کیوکا:م.. م... م.. من.. من...
هیمیکو:ته...برو کنار بزار بدبخت نفس بکشه⨳
یکم رفت عقب تر
یه نفس عمیق کشیدمو گفتم
من کیوکا هستم و تازه اینجا خونه خریدیم ☄︎
میخوام اگه بشه باهاتون دوست بشم
هیمیکو و مومو گفتن ماکه مشکلی نداریم𖤐
___________________________________
ادامه دارد.......
خوب بقیش واسه پارت بعدی ꈍᴗꈍ بای بای 😊👻
۲۴.۰k
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.