عشق اجباری 🩸🔪
عشق اجباری 🩸🔪
P10
ویو ادمین: هر ۲ خانواده رفتن خونه هاشون چون دیگع دیر وقت بود گرفتن خوابیدن
ویو لیسا: صبح با نور خورشید از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۲:۴۵ دقیقه است تعجب کردم مامان یه تهیونگ بیدارم نکردن آخه همیشه نمیذاشتن انقد بخواب بیخیال شدم رفتم کار های مربوطه رو انجام دادم اومدم بیرون یع لباس کیوت راحتی برداشتم و مو هامو خرگوشی بستم رفتم پایین دیدم مامان اینا دارن صبحانه میخورن تعجب کردم و گفتم
لیسا: عاام سلام شماها تازه بیدار شدید؟!
م.ک: سلام دخترم ارع ما هم تازه بیدار شدیم
پ.ک: بیا دخترم بشین پیش تهیونگ
لیسا: باشه بابا
تهیونگ: ظهر بخیر خوشگلم:)
لیسا: ظهر تو هم بخیر :)
لیسا: آها بابا راستی ساعت چنده مهمونیه؟
ب.ک: ساعت ۵ دخترم
لیسا: چیییییییی الان من چیکار کنم چی بپوشم خدااااا
م.ک: دخترم بخور برو آماده شو
لیسا: من سیر شدم رفتممممم
.
.
.
.
جنی ویو: صبح از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۱۱ رفتم حموم کار های لازم رو انجام دادم رفتم یه هودی لش برداشتم پوشیدم موهامو باز گذاشتم رفتم پیش بقیه
جنی: صبح بخیررررر
همه: ظهر بخیررزر😂
جنی: ععع🥺
کوک: کوچولو بغض نکن بیا اینجا پیش خودم
جنی:باشه🥲
جنی ویو: بعد صبحانه بابا گفت که مهمونی ساعت ۵ وقت داشتم رفتم پیش کوک باهم فیلم دیدیم و بعد فیلم دیدم ساعت ۱:۵۰ دقیقه است دیگ رفتم آشپز خانه یه نوشیدنی خوشمزه واسه خودم درست کردم🧋بعدش دیدم ساعت ۲:۱۵ دقیقه است رفتم تو اتاقم تا آماده بشم
P10
ویو ادمین: هر ۲ خانواده رفتن خونه هاشون چون دیگع دیر وقت بود گرفتن خوابیدن
ویو لیسا: صبح با نور خورشید از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۲:۴۵ دقیقه است تعجب کردم مامان یه تهیونگ بیدارم نکردن آخه همیشه نمیذاشتن انقد بخواب بیخیال شدم رفتم کار های مربوطه رو انجام دادم اومدم بیرون یع لباس کیوت راحتی برداشتم و مو هامو خرگوشی بستم رفتم پایین دیدم مامان اینا دارن صبحانه میخورن تعجب کردم و گفتم
لیسا: عاام سلام شماها تازه بیدار شدید؟!
م.ک: سلام دخترم ارع ما هم تازه بیدار شدیم
پ.ک: بیا دخترم بشین پیش تهیونگ
لیسا: باشه بابا
تهیونگ: ظهر بخیر خوشگلم:)
لیسا: ظهر تو هم بخیر :)
لیسا: آها بابا راستی ساعت چنده مهمونیه؟
ب.ک: ساعت ۵ دخترم
لیسا: چیییییییی الان من چیکار کنم چی بپوشم خدااااا
م.ک: دخترم بخور برو آماده شو
لیسا: من سیر شدم رفتممممم
.
.
.
.
جنی ویو: صبح از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۱۱ رفتم حموم کار های لازم رو انجام دادم رفتم یه هودی لش برداشتم پوشیدم موهامو باز گذاشتم رفتم پیش بقیه
جنی: صبح بخیررررر
همه: ظهر بخیررزر😂
جنی: ععع🥺
کوک: کوچولو بغض نکن بیا اینجا پیش خودم
جنی:باشه🥲
جنی ویو: بعد صبحانه بابا گفت که مهمونی ساعت ۵ وقت داشتم رفتم پیش کوک باهم فیلم دیدیم و بعد فیلم دیدم ساعت ۱:۵۰ دقیقه است دیگ رفتم آشپز خانه یه نوشیدنی خوشمزه واسه خودم درست کردم🧋بعدش دیدم ساعت ۲:۱۵ دقیقه است رفتم تو اتاقم تا آماده بشم
۱۱.۰k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.