A boy who had the right to choose=پسری که حق انتخاب داشت
پارت چهارم موضوع:پیش به سوی هاگوارتز
__________________________________________________________________
خلاصه: دراکو به گذشته برگشته و لوسیوس تغیر کرده و دیگر نمی خواهد با ارباب تاریکی همکاری کند و دیگر مهم نیست دراکو در کدام گروه طبقه بندی شود.
__________________________________________________________________
لوسیوس، دراکو و نارسیسا ساعت 10:30 صبح به سکو رسیدند. لوسیوس با وزیر (کورنلیوس فاج) ملاقاتی داشت، بنابراین او نتوانست زیاد بماند. او بالای سر دراکو را بوسید و برای او در مدرسه جدیدش آرزوی موفقیت کرد. نارسیسا گونه شوهرش را بوسید و نگاه کرد که او در حال خارج شدن از ایستگاه کینگز کراس است.
نارسیسا گفت:«دراکو من می خواهم به یاد داشته باشی که من و پدرت تو را دوست داریم. مهم نیست در چه خانه ای مرتب شوید، و مهم نیست با چه کسی دوست می شوید.» و او دوباره دراکو را در آغوش گرفت.
دراکو گفت:«ممنون مامان میتونم برم و تئودور رو پیدا کنم؟» نارسیسا قبل از اینکه دراکو سوار قطار شود سرش را تکان داد و آخرین بار او را بوسید.
دراکو خیلی زود تئودور را در یک کوپه خالی پیدا کرد. نشست و سریع در را قفل کردند و طلسم سکوت گذاشتند کسی تا مزاحم نشود.
تئودور گفت:«خب دراکو. حالا برنامه چیه؟»
دراکو گفت:«دفعه قبل من پاتر را در مغازه مادام مالکین ملاقات کردم اما این بار این اتفاق نیفتاد بنابراین تأثیر بدی بر جای نگذاشتهام. من فکر می کنم بهترین کار این است که آنها را در قطار پیدا کنیم و امیدوار باشیم که آن ها با ما دوست شوند. دوست شدن با ویزلی سخت ترین کار خواهد بود اما من تمام تلاشم را می کنم تا دوستانه باشم.»
تئودور گفت:«تو می توانی این کار را انجام دهی؟" تئودور به خوبی میدانست که مشاجره مالفویها و ویزلیها به سال ها قبل برمیگشت.
دراکو گفت:«تمام تلاشم را می کنم. من امیدوارم دوست شدن با پاتر و گرنجر سخت نباشد. علاوه بر این شما آنجا خواهید بود و با حرف زدن درباره کوییدیچ با ویزلی به من کمک کنید با او حرف نزنم تا چیز بدی نگویم.»
دو پسر خندیدند و به دنبال سه نفر از کوپه بیرون رفتند.
آنها به سرعت هری و رون را پیدا کردند که به تازگی همه چیز را از چرخ دستی تنقلات سفارش داده بودند. دراکو در کوپه را زد و دو پسر پا به پا داخل کوپه شدند. (...continues)
__________________________________________________________________
یادداشت: سلام ببخشید خیلی دیر پارت گذاشتم سعی میکنم از این به بعد زودتر پارت بدم مرسی.
__________________________________________________________________
خلاصه: دراکو به گذشته برگشته و لوسیوس تغیر کرده و دیگر نمی خواهد با ارباب تاریکی همکاری کند و دیگر مهم نیست دراکو در کدام گروه طبقه بندی شود.
__________________________________________________________________
لوسیوس، دراکو و نارسیسا ساعت 10:30 صبح به سکو رسیدند. لوسیوس با وزیر (کورنلیوس فاج) ملاقاتی داشت، بنابراین او نتوانست زیاد بماند. او بالای سر دراکو را بوسید و برای او در مدرسه جدیدش آرزوی موفقیت کرد. نارسیسا گونه شوهرش را بوسید و نگاه کرد که او در حال خارج شدن از ایستگاه کینگز کراس است.
نارسیسا گفت:«دراکو من می خواهم به یاد داشته باشی که من و پدرت تو را دوست داریم. مهم نیست در چه خانه ای مرتب شوید، و مهم نیست با چه کسی دوست می شوید.» و او دوباره دراکو را در آغوش گرفت.
دراکو گفت:«ممنون مامان میتونم برم و تئودور رو پیدا کنم؟» نارسیسا قبل از اینکه دراکو سوار قطار شود سرش را تکان داد و آخرین بار او را بوسید.
دراکو خیلی زود تئودور را در یک کوپه خالی پیدا کرد. نشست و سریع در را قفل کردند و طلسم سکوت گذاشتند کسی تا مزاحم نشود.
تئودور گفت:«خب دراکو. حالا برنامه چیه؟»
دراکو گفت:«دفعه قبل من پاتر را در مغازه مادام مالکین ملاقات کردم اما این بار این اتفاق نیفتاد بنابراین تأثیر بدی بر جای نگذاشتهام. من فکر می کنم بهترین کار این است که آنها را در قطار پیدا کنیم و امیدوار باشیم که آن ها با ما دوست شوند. دوست شدن با ویزلی سخت ترین کار خواهد بود اما من تمام تلاشم را می کنم تا دوستانه باشم.»
تئودور گفت:«تو می توانی این کار را انجام دهی؟" تئودور به خوبی میدانست که مشاجره مالفویها و ویزلیها به سال ها قبل برمیگشت.
دراکو گفت:«تمام تلاشم را می کنم. من امیدوارم دوست شدن با پاتر و گرنجر سخت نباشد. علاوه بر این شما آنجا خواهید بود و با حرف زدن درباره کوییدیچ با ویزلی به من کمک کنید با او حرف نزنم تا چیز بدی نگویم.»
دو پسر خندیدند و به دنبال سه نفر از کوپه بیرون رفتند.
آنها به سرعت هری و رون را پیدا کردند که به تازگی همه چیز را از چرخ دستی تنقلات سفارش داده بودند. دراکو در کوپه را زد و دو پسر پا به پا داخل کوپه شدند. (...continues)
__________________________________________________________________
یادداشت: سلام ببخشید خیلی دیر پارت گذاشتم سعی میکنم از این به بعد زودتر پارت بدم مرسی.
۶۷۳
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.