THE SPY🖤🌘
THE SPY🖤🌘
PART|5
درحالی که توی ماشین نشسته بودن و به سمت بار میرفتن شروع کردن به حرف زدن
نامجون:جی کی معمولا بعد از اینکه قرارداد هاش رو ببنده میره توی پیست رقص و دنبال یکی میگرده
حالا جیمین باید وقتی از اتاق خارج شد داخل بار بشه و.. دیگه خودت میدونی.
بکهیون:من دوربین های بار و کنترل میکنم، هر موقع از اتاق اومد بیرون بهت میگم.
جین: جیمین بازم بهت میگم اگه...
جیمین:هیونگ این دفعه صدم که داری میگی، مطمئن باش اگه خطری باشه برام احساس میکنم و یک گلوله تو مخش خالی میکنم.
جیمین داشت میخندید ولی هیچ هیچکدوم از اعضای داخل ماشین نمیخندیدند .
جین:بیا کارت شناساییایت
کارت شو گرفت و نگاهی بهش ننداخت و گذاشت توی جیبش.
همون لحظه رسیدن.
نامجون:تازه رسیدن کارشون فکر کنم نیم ساعت طول بکشه.
جیمین درحالی سرشو تکون میداد به بیرون خیره شد و پسری رو دید که از ماشین گرون قیمتی پیاده شد
چان از پشتش گفت
چان:همونه،جیکی.
جیمین داشت با دقت نگاهش میکرد که دید یک دختر از ماشین پیاده شد.
جیمین با تعجب و شوکه درحالی که برمیگشت سمت بقیه گفت
جیمین:اون دختره کیه؟؟؟
نامجون:کدوم دختر؟
بقیه هم اومدن پشت پنجره
جین:بکهیون یک سرچ بزن
بکهیون سرشو تکون داد و رفت سمت کامپیوترش
چند دقیقه گذشت که نامجون پرسید
نامجون:چیشد؟دختره کیه؟
بکهیون: هنوز نیومده
چان:یعنی ممکنه یکی رو از قبلاً با خودش آورده باشه؟
بکهیون:نه،اون کیم جیسو،دختر عموشون
جین:پس چرا با خودش آورده؟
بکهیون درحالی که شونه هاشو بالا مینداخت از کامپیوتر فاصله میگرفت گفت
بکهیون:من دیگه اطلاعی ندارم
۲۵ دقیقهی بعد:
جیمین بلند شد و از ون خارج شد و توی پیاده روی روبهروی بار وایستاد.
خوشحال میشم نظرات قشنگتون رو دربارهی فیک بدونم.🥹🫶🏻
حمایت؟🩵
PART|5
درحالی که توی ماشین نشسته بودن و به سمت بار میرفتن شروع کردن به حرف زدن
نامجون:جی کی معمولا بعد از اینکه قرارداد هاش رو ببنده میره توی پیست رقص و دنبال یکی میگرده
حالا جیمین باید وقتی از اتاق خارج شد داخل بار بشه و.. دیگه خودت میدونی.
بکهیون:من دوربین های بار و کنترل میکنم، هر موقع از اتاق اومد بیرون بهت میگم.
جین: جیمین بازم بهت میگم اگه...
جیمین:هیونگ این دفعه صدم که داری میگی، مطمئن باش اگه خطری باشه برام احساس میکنم و یک گلوله تو مخش خالی میکنم.
جیمین داشت میخندید ولی هیچ هیچکدوم از اعضای داخل ماشین نمیخندیدند .
جین:بیا کارت شناساییایت
کارت شو گرفت و نگاهی بهش ننداخت و گذاشت توی جیبش.
همون لحظه رسیدن.
نامجون:تازه رسیدن کارشون فکر کنم نیم ساعت طول بکشه.
جیمین درحالی سرشو تکون میداد به بیرون خیره شد و پسری رو دید که از ماشین گرون قیمتی پیاده شد
چان از پشتش گفت
چان:همونه،جیکی.
جیمین داشت با دقت نگاهش میکرد که دید یک دختر از ماشین پیاده شد.
جیمین با تعجب و شوکه درحالی که برمیگشت سمت بقیه گفت
جیمین:اون دختره کیه؟؟؟
نامجون:کدوم دختر؟
بقیه هم اومدن پشت پنجره
جین:بکهیون یک سرچ بزن
بکهیون سرشو تکون داد و رفت سمت کامپیوترش
چند دقیقه گذشت که نامجون پرسید
نامجون:چیشد؟دختره کیه؟
بکهیون: هنوز نیومده
چان:یعنی ممکنه یکی رو از قبلاً با خودش آورده باشه؟
بکهیون:نه،اون کیم جیسو،دختر عموشون
جین:پس چرا با خودش آورده؟
بکهیون درحالی که شونه هاشو بالا مینداخت از کامپیوتر فاصله میگرفت گفت
بکهیون:من دیگه اطلاعی ندارم
۲۵ دقیقهی بعد:
جیمین بلند شد و از ون خارج شد و توی پیاده روی روبهروی بار وایستاد.
خوشحال میشم نظرات قشنگتون رو دربارهی فیک بدونم.🥹🫶🏻
حمایت؟🩵
۱.۰k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.