هفت پسر + دختر
هفت پسر + دختر
پارت ۲۶
همه خواب بودن که کوک به سختی بلند شد و نگاهی به همه هیونگاش کرد و سر یونا رو بوسید جین رو اروم و به سختی هول داد و کنار یونا خوابید نمیدونست این کاری که کرد چی بود ولی جایی که خوابیده بود راحت نبود و الان جین اونجا خوابیده بود و اونم راحت نبود انگار زیر جین خالی بود و به یه زیر زمین ترسناک راه داشت کوک با این فکر خنده ی ارومی کرد و چشماش رو بست
فردا....
همه با غر غرای جین و فحش هایی که به کوک میفرستاد و لعنتش میکرد از خواب نازنینشون بیدار شدن یونا اروم چشماش رو مالید و به وضعیتی که توش هست نگاهی انداخت کوک سفت بغل کرده بودش هنوز هم کمی گوشش سوت میکشید ولی بهتر شده بود
÷ اخخخخ خدا لعنتت کنه کوککک بی کمر بشی اخه تو با این وضعیتت چطوری منو تکون دادی کمرررمم اخخخ فقط بیدار شو خودم زخمت رو باز میکنم
جین از فشار و عصبانیتی که بهش وارد شده بود صورتش قرمز قرمز بود نامجون با خنده به غر زدن های جین گوش میداد کوک که از همه چیز غافل بود با لذت از خواب بیدار شد
$صبح همگی بخیررررر
÷ درد صبح همگی بخیر کمرم خشک شد وایسا کوک وقتی تونستم تکون بخورم کمرت و میشکونم
$ بابا هیونگ سخت نگیر یه ذره جات بد بود دیگه بیشتر از این که نیست
جیمین که داشت میز رو میچید گفت
= باشه حالا بیاین یه چیزی بخورین بعد به فکر شکوندن کمرای هم دیگه باشین
یونا اروم به سمت میز رفت که ته بغلش کرد و چرخوندش دختر خوابالو دستشو رو دست ته گذاشت و فشار اروم ولی از نظر خودش محکمی داد
+ هیونگ نکن گشنمه
نامجون لبخندی زد و رفت سمت میز نشست ته با لبخند و ورج و وورجه های یونا رو یه صندلی نشستن
+هیونگ بزارم پایین
☆امم نچ من میخوام بهت غذا بدم
+ من بچه نیستم لین وضعیت خیلی بدیه
☆ از نظر من یه بچه ریزه میزه ای
جین هم به کمک هوسوک اومد و روی میز نشست کوک اعتراض آمیز به اعضا نگا کرد
$ یاااا منم ببرید عههه
یونگی با اینکه نمیخواست بلند شه اما شد و به کوک کمک کرد و اون رو سر میز صبحانه برد و خودش هم نشست همه مشغول خوردن شدن
نامجون بحث رو باز کرد .......
پارت ۲۶
همه خواب بودن که کوک به سختی بلند شد و نگاهی به همه هیونگاش کرد و سر یونا رو بوسید جین رو اروم و به سختی هول داد و کنار یونا خوابید نمیدونست این کاری که کرد چی بود ولی جایی که خوابیده بود راحت نبود و الان جین اونجا خوابیده بود و اونم راحت نبود انگار زیر جین خالی بود و به یه زیر زمین ترسناک راه داشت کوک با این فکر خنده ی ارومی کرد و چشماش رو بست
فردا....
همه با غر غرای جین و فحش هایی که به کوک میفرستاد و لعنتش میکرد از خواب نازنینشون بیدار شدن یونا اروم چشماش رو مالید و به وضعیتی که توش هست نگاهی انداخت کوک سفت بغل کرده بودش هنوز هم کمی گوشش سوت میکشید ولی بهتر شده بود
÷ اخخخخ خدا لعنتت کنه کوککک بی کمر بشی اخه تو با این وضعیتت چطوری منو تکون دادی کمرررمم اخخخ فقط بیدار شو خودم زخمت رو باز میکنم
جین از فشار و عصبانیتی که بهش وارد شده بود صورتش قرمز قرمز بود نامجون با خنده به غر زدن های جین گوش میداد کوک که از همه چیز غافل بود با لذت از خواب بیدار شد
$صبح همگی بخیررررر
÷ درد صبح همگی بخیر کمرم خشک شد وایسا کوک وقتی تونستم تکون بخورم کمرت و میشکونم
$ بابا هیونگ سخت نگیر یه ذره جات بد بود دیگه بیشتر از این که نیست
جیمین که داشت میز رو میچید گفت
= باشه حالا بیاین یه چیزی بخورین بعد به فکر شکوندن کمرای هم دیگه باشین
یونا اروم به سمت میز رفت که ته بغلش کرد و چرخوندش دختر خوابالو دستشو رو دست ته گذاشت و فشار اروم ولی از نظر خودش محکمی داد
+ هیونگ نکن گشنمه
نامجون لبخندی زد و رفت سمت میز نشست ته با لبخند و ورج و وورجه های یونا رو یه صندلی نشستن
+هیونگ بزارم پایین
☆امم نچ من میخوام بهت غذا بدم
+ من بچه نیستم لین وضعیت خیلی بدیه
☆ از نظر من یه بچه ریزه میزه ای
جین هم به کمک هوسوک اومد و روی میز نشست کوک اعتراض آمیز به اعضا نگا کرد
$ یاااا منم ببرید عههه
یونگی با اینکه نمیخواست بلند شه اما شد و به کوک کمک کرد و اون رو سر میز صبحانه برد و خودش هم نشست همه مشغول خوردن شدن
نامجون بحث رو باز کرد .......
۱۲.۸k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.