عشقی که بهم دادی
"part 109"
خوشبختانه میبینید که زنده م اگه معلما بذارن:)!
دستمو گذاشتم رو قفسه سینه م
الان نه
از درد چشمامو بستم
+ت..تهیونگ...خوبی؟!!!!!
دستشو گذاشت رو شونه م.
_نه مشکلی نیست...خوبم
سعی کردم خودمو خوب نشون بدم
ولی میدونستم حالم خرابه
خیلی هم خراب
دستمو مشت کردم و چندتا ضربه زدم رو قلبم بلکه آروم بگیره
چشمامو روی هم گذاشتم و نفس عمیق کشیدم
_راننده چقدر دیگه میرسیم
؛شاید چند دقیقه مونده به ساعت ۹ شایدم دیر تر
_قبل ۹ باید اونجا باشیم
؛بله میدونم...البته اگه ترافیک بذاره
نفسمو کلافه دادم بیرون
سرمو چرخوندم طرف ا.ت و بهش نگاه کردم
معلومه
خیلی استرس داره
البته تقصیر خودشه...دیشب...
یهو متوجه نگاه های سوالی ش به صفحه لپتاپش شدم
_ا.ت...اتفاقی افتاده؟
بدون اینکه نگاهشو از صفحه لپتاپ برداره گفت
+دارم جمله بندیا رو مرتب میکنم ولی نمیدونم چرا اینجاش انقد بد شده
لپتاپو از روی پاش برداشتم و گذاشتم روی پای خودم
_بذار ببینم!...خب...بنظرم این حذف بشه بهتر...حالا به جاش این جمله رو بکار ببر...این تکنولوژی.....
*پرش زمانی به ساعت ۸:۵۴
*از زبان ا.ت
نزدیک به تهیونگ نشسته بودم تا صفحه لپتاپو ببینم
که یهو راننده زد رو ترمز
و....
پرت شدم تا بغلش
*از زبان تهیونگ
انقد یهویی بود که دستام رو هوا باز مونده بود
شکوفه ی لبخندم باز شد و دستامو گرفتم دورشو خندون نگاش کردم
بوسه ای به پیشونیش زدم
بهم خیر بود که یهو دستمو پس زد و ازم فاصله گرفت
صداشو صاف کرد و گفت
+امممم...جل...جلسه...نه چیزه...سمینار دیر شد...م...مرسی که رسوندیم
لپتاپو ازم گرفت و خواست از ماشین پیاده شد که دستشو گرفتم
_کجا؟!...پس دستمزدم چی؟!
+دستمزد؟!...بابا رو تو برم
نگاهمو دادم بیرون و گفتم
_متن سخنرانیشو درست کنی و اینجوری باهات حرف بزنه خیلی زور داره
دوباره چرخیدم سمتش که گفت
+هوففف...چی میخوای؟!
انگشت اشاره مو گذاشتم رو لپم
+یعنیییی....خیلی پر روییییییی
خوشبختانه میبینید که زنده م اگه معلما بذارن:)!
دستمو گذاشتم رو قفسه سینه م
الان نه
از درد چشمامو بستم
+ت..تهیونگ...خوبی؟!!!!!
دستشو گذاشت رو شونه م.
_نه مشکلی نیست...خوبم
سعی کردم خودمو خوب نشون بدم
ولی میدونستم حالم خرابه
خیلی هم خراب
دستمو مشت کردم و چندتا ضربه زدم رو قلبم بلکه آروم بگیره
چشمامو روی هم گذاشتم و نفس عمیق کشیدم
_راننده چقدر دیگه میرسیم
؛شاید چند دقیقه مونده به ساعت ۹ شایدم دیر تر
_قبل ۹ باید اونجا باشیم
؛بله میدونم...البته اگه ترافیک بذاره
نفسمو کلافه دادم بیرون
سرمو چرخوندم طرف ا.ت و بهش نگاه کردم
معلومه
خیلی استرس داره
البته تقصیر خودشه...دیشب...
یهو متوجه نگاه های سوالی ش به صفحه لپتاپش شدم
_ا.ت...اتفاقی افتاده؟
بدون اینکه نگاهشو از صفحه لپتاپ برداره گفت
+دارم جمله بندیا رو مرتب میکنم ولی نمیدونم چرا اینجاش انقد بد شده
لپتاپو از روی پاش برداشتم و گذاشتم روی پای خودم
_بذار ببینم!...خب...بنظرم این حذف بشه بهتر...حالا به جاش این جمله رو بکار ببر...این تکنولوژی.....
*پرش زمانی به ساعت ۸:۵۴
*از زبان ا.ت
نزدیک به تهیونگ نشسته بودم تا صفحه لپتاپو ببینم
که یهو راننده زد رو ترمز
و....
پرت شدم تا بغلش
*از زبان تهیونگ
انقد یهویی بود که دستام رو هوا باز مونده بود
شکوفه ی لبخندم باز شد و دستامو گرفتم دورشو خندون نگاش کردم
بوسه ای به پیشونیش زدم
بهم خیر بود که یهو دستمو پس زد و ازم فاصله گرفت
صداشو صاف کرد و گفت
+امممم...جل...جلسه...نه چیزه...سمینار دیر شد...م...مرسی که رسوندیم
لپتاپو ازم گرفت و خواست از ماشین پیاده شد که دستشو گرفتم
_کجا؟!...پس دستمزدم چی؟!
+دستمزد؟!...بابا رو تو برم
نگاهمو دادم بیرون و گفتم
_متن سخنرانیشو درست کنی و اینجوری باهات حرف بزنه خیلی زور داره
دوباره چرخیدم سمتش که گفت
+هوففف...چی میخوای؟!
انگشت اشاره مو گذاشتم رو لپم
+یعنیییی....خیلی پر روییییییی
۵.۰k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.