دلهره
# دلهره
ادامه یpart 101
_ داری چیکار میکنی اون اسلحه رو بزار زمین
هیونجین باز همون پزخنده ی مسخرس رو زد و در جواب نامجون گفت
_ خودت اینو خواستی
میدونی چیه نتونستید منو شکست بدین که هیج
بیشتر منو به خونتون تشنه کردین
تفنگ رو به سمت نوئل چرخوند و رو بهش گفت
_ اولین کسی که اینجا میمیره تویی
واقعا نمیدونم جونت چه ارزشی داره که نامجون داره اینجوری خودشو نابود میکنه
ولی خب امید وارم حداقل خونت خوش رنگ تر باشه
نامجون به سمت هیونجین هجوم برد که هیونجین دستش رو بیشتر فشار داد
_ فقط یه کوچولو دیگه مونده تا اینو شلیک کنم
اون وقت این خانم کوچولو میمیره اینو که نمیخوای مگه نه
نامجون همونجا وایسا و مشتشو محکم تر کرد
_ چیکار کنم دست از این کار برداری هان
_ همون پیشنهادی که اول بهت دادم باید بهم کمک کنی تا به خواستم برسم خودت که خوب میدونی چی میخوام
اون موقع هست که نوئل رو نمیکشم
_ تا کی میخوای مثل بچه ها رفتار کنی این کار احمقانت رو تمومش کن
چند قدم به نوئل نزدیک تر شد
_ هر جور تو بخوای اگه تو کاری که من میگم رو انجام ندی منم این دختر رو میکشم
_ حتما میخوای مثل تو به دنبال انتقام باشم
فکر کنم قبلا هم بهت گفته باشم
من خیلی وقته این انتقام رو کنار گذاشتم
تو هم کنار بزار
تا وقتی که اشوبی از این بزرگ تر به بار نیاوردی
اون تفنگم بزار زمین
تفنگ رو به سمت نامجون گرفت
_ واقعا
ولی من تا انتقام پدر و مادرم و قویلمون رو نگیرم دست از این انتقام بر نمیدارم
اگه قرار باشه تو رو هم از صد راهم برمیدارم
_ انگار دیوونه شدی
خودت خوب میدونی اگه منو بکشی خودتم میمیری
_ معلومه که میدونم نگران نباش قرار نیست من تو رو بکشم
بعدشم نیازی به کشتن تو نمیبینم بعد کشتن این دختر تو دیگه دلیلی برای مقابله با من رو نداری
ادامه یpart 101
_ داری چیکار میکنی اون اسلحه رو بزار زمین
هیونجین باز همون پزخنده ی مسخرس رو زد و در جواب نامجون گفت
_ خودت اینو خواستی
میدونی چیه نتونستید منو شکست بدین که هیج
بیشتر منو به خونتون تشنه کردین
تفنگ رو به سمت نوئل چرخوند و رو بهش گفت
_ اولین کسی که اینجا میمیره تویی
واقعا نمیدونم جونت چه ارزشی داره که نامجون داره اینجوری خودشو نابود میکنه
ولی خب امید وارم حداقل خونت خوش رنگ تر باشه
نامجون به سمت هیونجین هجوم برد که هیونجین دستش رو بیشتر فشار داد
_ فقط یه کوچولو دیگه مونده تا اینو شلیک کنم
اون وقت این خانم کوچولو میمیره اینو که نمیخوای مگه نه
نامجون همونجا وایسا و مشتشو محکم تر کرد
_ چیکار کنم دست از این کار برداری هان
_ همون پیشنهادی که اول بهت دادم باید بهم کمک کنی تا به خواستم برسم خودت که خوب میدونی چی میخوام
اون موقع هست که نوئل رو نمیکشم
_ تا کی میخوای مثل بچه ها رفتار کنی این کار احمقانت رو تمومش کن
چند قدم به نوئل نزدیک تر شد
_ هر جور تو بخوای اگه تو کاری که من میگم رو انجام ندی منم این دختر رو میکشم
_ حتما میخوای مثل تو به دنبال انتقام باشم
فکر کنم قبلا هم بهت گفته باشم
من خیلی وقته این انتقام رو کنار گذاشتم
تو هم کنار بزار
تا وقتی که اشوبی از این بزرگ تر به بار نیاوردی
اون تفنگم بزار زمین
تفنگ رو به سمت نامجون گرفت
_ واقعا
ولی من تا انتقام پدر و مادرم و قویلمون رو نگیرم دست از این انتقام بر نمیدارم
اگه قرار باشه تو رو هم از صد راهم برمیدارم
_ انگار دیوونه شدی
خودت خوب میدونی اگه منو بکشی خودتم میمیری
_ معلومه که میدونم نگران نباش قرار نیست من تو رو بکشم
بعدشم نیازی به کشتن تو نمیبینم بعد کشتن این دختر تو دیگه دلیلی برای مقابله با من رو نداری
۶.۴k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.