رفیق من پارت ۳
رفیق من پارت ۳
داستان از زبون یاسمین👇
یکی از دست بند های جفت رو درآوردم و دست سوسن کردم بعد کشید سوسن رو سمت عمر و اون یکی دستبن هم دست عمر کردم و سوسن رو نشوندم بغل عمر گفتم نباید این دست بند ها رو هیچ وقت در بیارین بعد رفتم سمت ایبیکه و برک دست بند های اون هرو هم بستم به دستشون بعد دادم به دروک و اسیه بعد بقیه که جفت نبودن دیدم اوگلجان و الیف خیلی به هم میان و دست بند هارو دست اونا کردم دیدم سارپ رو چیکار کنم بعد ی دختر دیگه هم اومد اسمش جانسو بود فهمیدم که خواهر ایبیکس بعد دست بند اون و سارپ هم به هم زدم فقط ی جفت دست بند مونده بود که فقط من و ی پسری به اسم تولگه مون ده بودیم رفتم دست بند رو به دست اون بستم
داستان از زبون یاسمین تموم شد
تولگا:چرا دست بند آخری رو به من زدی
یاسمین چون فقط من و تو مونده بودیم
پارت بعدی رو بزارم
داستان از زبون یاسمین👇
یکی از دست بند های جفت رو درآوردم و دست سوسن کردم بعد کشید سوسن رو سمت عمر و اون یکی دستبن هم دست عمر کردم و سوسن رو نشوندم بغل عمر گفتم نباید این دست بند ها رو هیچ وقت در بیارین بعد رفتم سمت ایبیکه و برک دست بند های اون هرو هم بستم به دستشون بعد دادم به دروک و اسیه بعد بقیه که جفت نبودن دیدم اوگلجان و الیف خیلی به هم میان و دست بند هارو دست اونا کردم دیدم سارپ رو چیکار کنم بعد ی دختر دیگه هم اومد اسمش جانسو بود فهمیدم که خواهر ایبیکس بعد دست بند اون و سارپ هم به هم زدم فقط ی جفت دست بند مونده بود که فقط من و ی پسری به اسم تولگه مون ده بودیم رفتم دست بند رو به دست اون بستم
داستان از زبون یاسمین تموم شد
تولگا:چرا دست بند آخری رو به من زدی
یاسمین چون فقط من و تو مونده بودیم
پارت بعدی رو بزارم
۲۸۴
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.