کتاب زندگی در مه
«... هر شش ماه یک بار، لباس می دادند. سهمیه نیمه دوم سال ۱۳۶۷ را تحویل گرفتیم و سرگرم تعویض لباس ها با هم شدیم، کوچک یا بزرگ، بزرگ یا کوچک. گاهی کار مبادله به آسایشگاه های دیگر هم می کشید. بعضی لباس مناسب خود را پس از گشت زدن در کل اردوگاه می یافتند صد البته که این گرفتاری موجب شوخی و خنده هم بود: مبارک باشد. نپوش بگذار برای عید! ان شاءالله سال های سال اینجا باشی و هر شش ماه یک بار لباس نو بگیری! ان شاءالله نو بماند.
ای کاش خانوادگی اسیر شده بودی! نامه بده، فامیل هایم بیایند. کار که نمی کنی، غذا هم مهیاست. ماهی سه تومان هم که می گیری و شش ماه یک بار، یک دست لباس هم که داری، مرگ می خواهی، برو قبرستان...»
مطالعه کتاب زندگی در مه در فراکتاب:
www.faraketab.ir/c/22/553567
ای کاش خانوادگی اسیر شده بودی! نامه بده، فامیل هایم بیایند. کار که نمی کنی، غذا هم مهیاست. ماهی سه تومان هم که می گیری و شش ماه یک بار، یک دست لباس هم که داری، مرگ می خواهی، برو قبرستان...»
مطالعه کتاب زندگی در مه در فراکتاب:
www.faraketab.ir/c/22/553567
۳.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.